جرقه عشق پارت ۱۱
مامان و بابام رفتن ومن موندم و جونگ کوک تویه خونه باهم و تنها من اتاقم جدا بود رفتم تو اتاق و رو تخت درازکشیدم لباسمم عوض کردم و دراز کشیدم که جونگ کوک اومد تو اتاقم کوک:سوفیا من:بیا تو کوک:خواب که نبودی من:نه بابا کی این وقت شب میخوابه کوک:اومدم من یه عالمه برگه امتحان دارم بیا تو اتاقم تا باهم اینا رو صحیح کنیم من:بلد نیستم کوک:یادت میدم من:خیله خوب عینکشم زده بود قشنگ اومد کنارم با یه کوه برگه من:چه خبره عینکشم زده بود نشستیم برگه ها رو صحیح کردیم به یه برگه رسیدیم همش غلط من:این مال کیه😐چجوری اومده دانشگاه کوک:ببینم جونگ کوک یه نگاه کرد کوک:عااااا 😲 چرت و پرت نوشته رفته تازه یدونم داشتیم سفید سفید داده من:اوفففف (نصفیا اینجورین😐😂😂🤣🤣) من:جونگ کوک کوک:هوم ببینمت یه نگاه کرد دستمو بردم و عینکشو در آوردم من:هیچ وقت عینک نزن کوک:چیه بهم نمیاد من:میخوام قشنگ تر چشماتو ببینم بعد من عینکو زدم من:چشمات اونقدر ضعیف نیست کوک:میدونم سر درد میگیرم من:منم همینطوریم پس تویه نور نباشه کوک:خیله خوب بخاطر تو نمیزنم من:ولی اگه میخوای بزنا کوک:نه دیگه وقتی عشقم بگه نزن نمیزنم بعد عینکشو گذاشت کنار با برگه هارو اومد یکم نزدیکم و دستشو کشید رو صورتم و انگوشتشم کشید رو لبام کوک:خیلی صورتت نرمه لباتو که نگم بعد یکم نزدیک صورتم بعد لباشو آروم گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد بعد دستشو زد به کمرم و میکشیدم جلو دو دقیقه لبامو مک زد بعد جدا شد (حالا قشنگیش به اینه امتحان وقتی میدن جونگ کوک میاد به سوفیا میرسونه😭😭😂😂😂منم میخوام😐😂) من:چقدر غیرتی کوک:اگه پای تو باشه خیلی غیرتیم من:هوم من از مردای جنتلمن و غیرتی خوشم میاد خوش هیکلم همینطور کوک:دست رو خوب کسی گذاشتی من:یعنی هستی کوک:آره میخوای ببینی😁😈 من:نه کوک:چرا اگه بخوای مطمئن بشی هستم باید بدنمو ببینی تا بفهمی من:وات دا 😐 پاشد دکمه ها لباسشو در آورد لباسشم جذب بود من:جونگ کوک کوک:حرف نباشه من:😐 قشنگ کند دستمو گذاشتم جلو چشمم از لای انگوشتام نگاش کردم من:نه هیکلش خوبه کوک:خیر کلم دوست پسرتم بعدا که رابطمون جدی شد باید صد دفع نگاه کنیم من:پرررو نشو 😐 کوک:پررو شدم دیدی یا نه من:دیدم دیدم حالا بپوش بعد پوشید منم دستمو برداشتم بعد اومد خندید من:به چی میخندی کوک:هیچی من:خوشت میاد آدمو تحریک کنی کوک:آره دوست دارم خوب میخوای چیکار کنی من:جونگ کوککککککککک بعد دویید رفت بیرون تو اتاق خودش من:میای بیرون تا فردا کوک:نمیام خواستم ازیت کنم هی میزدم به درش در باز کرد یهو در و باز کرد اومد بیرون منم دوییدم رفتم تو اتاقم کوک:دختره سریش من:به من نگو سیریش رفت تو دوباره رفتم این دفع با لگد زدم محکم یهو در و باز کرد اومد بیرون
۹.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.