صدایپایزمستانمیآید

#صدای_پای_زمستان_می‌آید_۴

پاییز چمدان در دست
پُربغض ایستاده و قصد رفتن دارد،
ڪاش بودنش به اندازه چند فصل طول میڪشید،
ڪاش میتوانستم پشت پای رفتنش آب بریزم تا زودتر برگردد،
ڪاش میشد در آغوشش ڪشید تا دلش نلرزد از سرمای زمستان...

همیشه آنڪه میرود بی وفا نیست
گاه رفتن به اختیارش نیست
مثل من
مثل پاییز
رفتنم را بی‌مهریَم ندان...

#دلنوشته
دیدگاه ها (۲۵)

‌و این منمزنی تنهادر آستانه‌ی فصلی سرددر ابتدای درک هستی آلو...

‌پایـیز همـ رفتباتمام رنگها و زیباییهایـش،برگریزانـش را با ت...

*دو قدم مانده که پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ...

‌وقت زیادی برای دوست داشتنت ندارمدرختی دیرگاهمکه می‌خواهم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط