خواستم بگم تو نباشی ؛
خواستم بگم تو نباشی ؛
پَنجرههای خونه درد دارن
هی جیر و جیر ناله میکنن ،
نق میزنن ..
تو نباشی ؛
خنده میره
غم میاد
غم که بیاد هَمه جارو غبار میگیره ..
مُهرههای کمرم قیژ قیژ میکنن
از بس همه جا رو دستمال کشیدم
هی گفتم "غبارِ غم برود ، دل خوش شود"
خواستم بگم تو نباشی ؛
شَمعدونی اگه داشته باشیم دق میکنه ..
زلزله هم نیومده باشه
دل من که خونته میلرزه از نَبودنت ..
شونههام میلرزه ..
خواستم بگم تو نبودی ؛
اولِ بهار
سالِ نو
درو بستم رفتم ..
وقتی برگشتم
دیدم ماهیامون خودکُشی کردن ..
نمیدونم از تنهایی ،
یا بی توجهی و رفتنِ من ،
یا سکوت خونه و
نبودن صدای خندههامون ..
دوتاشون افتاده بودن توو بغل هم
از تنگ پریده بودن بیرون ..
خودکُشی کرده بودن ...
باهم خودکشی کرده بودن ..
خواستم بگم تو نبودی ؛
خونه زندون بود ، زندونِ بی نگهبان
بی صاحاب ،
آدم دلش میخواست
فقط جمع بشه ، جمع کنه ، فَراری بشه
بره ..
خواستم بگم تو نباشی ؛
بغضه ، غمه ، درده ، همه سبزیا زرده ،
غصههام مرگه ..
خواستم بگم تو نباشی ؛
عیدم عید نیست
خونمون بو بهار نمیده
بو کاغذ رنگی هم نمیده
بو ماهی دودی نمیده ..
بو تو رو نمیده ..
بو ماهی میده ..
بو دریا میده ..
بو ماهی مُرده میده ..
بو ماهیِ خودکُشی کرده میده ..
خواستم بگم بیا و مردونگی کُن و باش !
کم باش ،
ولی باش ..
اما به جای هَمه ی اینا گفتم :
"فهمیدی ماهیامون خودکُشی کردن؟!
پَنجرههای خونه درد دارن
هی جیر و جیر ناله میکنن ،
نق میزنن ..
تو نباشی ؛
خنده میره
غم میاد
غم که بیاد هَمه جارو غبار میگیره ..
مُهرههای کمرم قیژ قیژ میکنن
از بس همه جا رو دستمال کشیدم
هی گفتم "غبارِ غم برود ، دل خوش شود"
خواستم بگم تو نباشی ؛
شَمعدونی اگه داشته باشیم دق میکنه ..
زلزله هم نیومده باشه
دل من که خونته میلرزه از نَبودنت ..
شونههام میلرزه ..
خواستم بگم تو نبودی ؛
اولِ بهار
سالِ نو
درو بستم رفتم ..
وقتی برگشتم
دیدم ماهیامون خودکُشی کردن ..
نمیدونم از تنهایی ،
یا بی توجهی و رفتنِ من ،
یا سکوت خونه و
نبودن صدای خندههامون ..
دوتاشون افتاده بودن توو بغل هم
از تنگ پریده بودن بیرون ..
خودکُشی کرده بودن ...
باهم خودکشی کرده بودن ..
خواستم بگم تو نبودی ؛
خونه زندون بود ، زندونِ بی نگهبان
بی صاحاب ،
آدم دلش میخواست
فقط جمع بشه ، جمع کنه ، فَراری بشه
بره ..
خواستم بگم تو نباشی ؛
بغضه ، غمه ، درده ، همه سبزیا زرده ،
غصههام مرگه ..
خواستم بگم تو نباشی ؛
عیدم عید نیست
خونمون بو بهار نمیده
بو کاغذ رنگی هم نمیده
بو ماهی دودی نمیده ..
بو تو رو نمیده ..
بو ماهی میده ..
بو دریا میده ..
بو ماهی مُرده میده ..
بو ماهیِ خودکُشی کرده میده ..
خواستم بگم بیا و مردونگی کُن و باش !
کم باش ،
ولی باش ..
اما به جای هَمه ی اینا گفتم :
"فهمیدی ماهیامون خودکُشی کردن؟!
۲۳.۵k
۱۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.