مدرسه که می رفتیم ...
مدرسه که میرفتیم ...
هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم ...
معلممون میگفت "مواظب باش خودترو جا نذاری" ...
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه خودمونرو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها ...
یه قسمت از خودمون رو جا گذاشتیم، ...
توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه خاطره، توی یه آغوش..
هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم ...
معلممون میگفت "مواظب باش خودترو جا نذاری" ...
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه خودمونرو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها ...
یه قسمت از خودمون رو جا گذاشتیم، ...
توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه خاطره، توی یه آغوش..
۶۵۶
۰۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.