عاشقانه
او که بی چتر آمده در زیرِ باران ها منم
زخمی و تن خسته از امواجِ طوفان ها منم
آسمان ! طاقت دگر از سینه بیرون رفته است
شعله در هم میکشد ، آماجِ عصیان ها منم
دل گرفته بی محابا بی دلیل و بی اصول
او که باید پس دهد بی وقفه تاوان ها منم
غرقه در یک عشقِ جانسوز و به ظاهر سردِ سرد
در دلش مخفی کند اسرارِ پنهان ها منم
در کنارِ کوچه هایِ بیقرارِ عاشقی
شب به شب در پشتِ شیشه دیده گریان ها منم
یک نگه کن پشت پرچین تا ببینی ، جان دل !
شاعرِ دیوانه یِ گیسو پریشان ها منم
آخرش زانو زدم خود ماندم و دلواپسی
قصه یِ نا گفته یِ پایانِ پایان ها منم.
زخمی و تن خسته از امواجِ طوفان ها منم
آسمان ! طاقت دگر از سینه بیرون رفته است
شعله در هم میکشد ، آماجِ عصیان ها منم
دل گرفته بی محابا بی دلیل و بی اصول
او که باید پس دهد بی وقفه تاوان ها منم
غرقه در یک عشقِ جانسوز و به ظاهر سردِ سرد
در دلش مخفی کند اسرارِ پنهان ها منم
در کنارِ کوچه هایِ بیقرارِ عاشقی
شب به شب در پشتِ شیشه دیده گریان ها منم
یک نگه کن پشت پرچین تا ببینی ، جان دل !
شاعرِ دیوانه یِ گیسو پریشان ها منم
آخرش زانو زدم خود ماندم و دلواپسی
قصه یِ نا گفته یِ پایانِ پایان ها منم.
۹.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.