بعدازتعارفاتو مسخره بازیامون...خبزی ازبهاره گرفتم..
بعدازتعارفاتو مسخره بازیامون...خبزی ازبهاره گرفتم..
سمانه خانوم+بهاره تواتاقشه..خسته اس...
وای الان باید طوری رفتترکنم که یعنی تاحتلا ندیدمش...
من_خوابه...؟؟!
عموفرهاد+توبروپیشش...من بااین سعیدآقا باهات حرف بزنم....
باخنده سمت اتاق بهاره راه افتادم درو بازکردم...
خوابیده بود ....بیچاره خواهرم چقدرفشارروشه....
روی صندلی نشستم...کرمم گرفت یکم اذیتش کنم...ازروی پهلوش شروع کردم به نیشگون گرفتن اونم خیلی ریز...یه تکون خوردو اروم زمزمه وارگفت
بهاره_عه...پندار...اذییت نکن..دیگه
ای وای...دختره ی چشم سفید...توخواب خواب برادرمو میبینه..وای..نکنه خواب ناموسی باشه...
غیرتم زد بالا....یکی زدم توی صورتش که سه مترپریدبالا....
من_چه خوابی میدیدی ورپریده؟!
بهاره+پندار...جان من برو بعداخودم میام...
من_منم سمیرا ورپریده ی بی حیا...توخواب داداشم حجاب داشت؟!
گیج و منگ نگاهی بهم انداخت...
خودم زدم زیرخنده آخه این چه حرفی بود من زدم.. هی خدا...
بهاره پرید بغلم....
من_چی شده آجی...؟!
بهاره+آجی....پندارخوبه....دلم خیلی شورمیزنه....توروخدا بگو چطوریه...گوشیشو اززیربالشتش کشید بیرون...
بهاره+ببین...ببین...فقط بااین عکسا سرمیکنم....ببین...چشمامو ببین...ببین بدبخت شدم...ناصر..گرشا..نوش آفرین عمه...همه..و همه...برعلیه منن...نمیزارن بهش برسم...تمام نقطه ضعفم پنداره....نقطه ضعفمو نشونه رفتن...بخدا وقتی زخمشو بخیه زدم...هرلحظه هزار بارمردم...
من_احمق...چرا رفتس؟!میدونی پندارچقدرحالش بده....داره میمیره....شکستیش بهار...شکستیش...
بهاره+حداقل نفس میکشه...بدون من خوشبخت تره....من براش نحسی میارم!!
من_عه عه دیوونه...این چه حرفیه....مگه تو خرافاتی بودی...راهو برای نوش آفرین بازکردی...احمق...
بهاره+پندار...پندار حالش خوبه...
عین مجنونا چشماش سرخ شده بود...گوشیمو ازتوی جیبم درآوردم...
من_بیا بریم توی ماشینم....اینطوری بهتره...
بهاره+متنتو وشال پوشید..صورتشو شست و وستشو گرقتمو کشون کشون بردمش توی ماشین...توی راه خاله سمانه رو دست به سرکردم....
توی ماشین گوشیو بدست گرفتمو زنگ زدم به گوشی پندار...
+الو؟!
من_خوبی داداشی..؟!
پندار+به نظرخودت الان خوبم...
من_اگه بگم این خانومتونو پیداکردم...چی؟!
پندارلحنش تغییرکرد...
+چی؟!پیشته..گوشیو بده بهش...فقط میخوام صداشو بشنوم...گوشی روی آیفون بود...
من_داداشی...دادو بیداد نکنیا..بخیت اذیتت میکنه...
پندار+توروخدا گوشیو بده بهش...
گوشیو گرفتم سمت بهاره
بهاره بالکنت_ا..ا..الو؟!
صدای عصبانی پندار توی گوشی پیچید...بلند فریاد میزد...
پندار+چرا رفتی؟!!نامرد خوب صبرمیکردی حالم بهترشه....دلم خوش بود توی این هاگیرواگیر توپیشمی...احمق...مگه چیکارت کردم؟!میدونی؟!اصن هرچی بیشترپسم بزنی...بیشترمیخوامت....بیشتراتیش میگیرم....حالا ببین..به محض اینکه ازاین دم و دستگاه راحت شم...میام دستو به زور میگیرم میبرم خونمون...توباید مال من باشی...چراهی پاپس میکشی؟!!توچرا اینقدربی اراده ای؟!این علاقه اس...بچه بازی نیس که...
بهاره باصدای لرزونش_پ..پندار...دادنزن...بخیه هات...پ..پاره میشن...
پندار+بدبختی من اینه که هنوزم نگرانتم....ببین چقدرضعیفم پیشت؟!
بهاره_ت..تورو خداببخش...من ...من.به خارخودت رفتم...اصن...واسه خاطرتو...ازخودتم میگذرم...
پندار+واسه خاطرمن یه بارم باهام بمون....
بهاره_برو..برو حقیقتو بفهم...من الان مزاحم...برو پی حقیقتی که پدرت میگفت...وقتی اون نوابو پیداکردی بیا سمتم....برو...شاید توی این مدت هم دلتو یکی دیگه برد...
پندار+نمک نشناس...دل من که پیش توعه...یه بار..یه باردیگه یه باردیگه فقط بهم بگو تاآخردنیا همراهمی...
بهاره بغضشو قورت دادو گوشیو ازدستم کشیدو قطعش کرد
#رمان#رمانخونه
سمانه خانوم+بهاره تواتاقشه..خسته اس...
وای الان باید طوری رفتترکنم که یعنی تاحتلا ندیدمش...
من_خوابه...؟؟!
عموفرهاد+توبروپیشش...من بااین سعیدآقا باهات حرف بزنم....
باخنده سمت اتاق بهاره راه افتادم درو بازکردم...
خوابیده بود ....بیچاره خواهرم چقدرفشارروشه....
روی صندلی نشستم...کرمم گرفت یکم اذیتش کنم...ازروی پهلوش شروع کردم به نیشگون گرفتن اونم خیلی ریز...یه تکون خوردو اروم زمزمه وارگفت
بهاره_عه...پندار...اذییت نکن..دیگه
ای وای...دختره ی چشم سفید...توخواب خواب برادرمو میبینه..وای..نکنه خواب ناموسی باشه...
غیرتم زد بالا....یکی زدم توی صورتش که سه مترپریدبالا....
من_چه خوابی میدیدی ورپریده؟!
بهاره+پندار...جان من برو بعداخودم میام...
من_منم سمیرا ورپریده ی بی حیا...توخواب داداشم حجاب داشت؟!
گیج و منگ نگاهی بهم انداخت...
خودم زدم زیرخنده آخه این چه حرفی بود من زدم.. هی خدا...
بهاره پرید بغلم....
من_چی شده آجی...؟!
بهاره+آجی....پندارخوبه....دلم خیلی شورمیزنه....توروخدا بگو چطوریه...گوشیشو اززیربالشتش کشید بیرون...
بهاره+ببین...ببین...فقط بااین عکسا سرمیکنم....ببین...چشمامو ببین...ببین بدبخت شدم...ناصر..گرشا..نوش آفرین عمه...همه..و همه...برعلیه منن...نمیزارن بهش برسم...تمام نقطه ضعفم پنداره....نقطه ضعفمو نشونه رفتن...بخدا وقتی زخمشو بخیه زدم...هرلحظه هزار بارمردم...
من_احمق...چرا رفتس؟!میدونی پندارچقدرحالش بده....داره میمیره....شکستیش بهار...شکستیش...
بهاره+حداقل نفس میکشه...بدون من خوشبخت تره....من براش نحسی میارم!!
من_عه عه دیوونه...این چه حرفیه....مگه تو خرافاتی بودی...راهو برای نوش آفرین بازکردی...احمق...
بهاره+پندار...پندار حالش خوبه...
عین مجنونا چشماش سرخ شده بود...گوشیمو ازتوی جیبم درآوردم...
من_بیا بریم توی ماشینم....اینطوری بهتره...
بهاره+متنتو وشال پوشید..صورتشو شست و وستشو گرقتمو کشون کشون بردمش توی ماشین...توی راه خاله سمانه رو دست به سرکردم....
توی ماشین گوشیو بدست گرفتمو زنگ زدم به گوشی پندار...
+الو؟!
من_خوبی داداشی..؟!
پندار+به نظرخودت الان خوبم...
من_اگه بگم این خانومتونو پیداکردم...چی؟!
پندارلحنش تغییرکرد...
+چی؟!پیشته..گوشیو بده بهش...فقط میخوام صداشو بشنوم...گوشی روی آیفون بود...
من_داداشی...دادو بیداد نکنیا..بخیت اذیتت میکنه...
پندار+توروخدا گوشیو بده بهش...
گوشیو گرفتم سمت بهاره
بهاره بالکنت_ا..ا..الو؟!
صدای عصبانی پندار توی گوشی پیچید...بلند فریاد میزد...
پندار+چرا رفتی؟!!نامرد خوب صبرمیکردی حالم بهترشه....دلم خوش بود توی این هاگیرواگیر توپیشمی...احمق...مگه چیکارت کردم؟!میدونی؟!اصن هرچی بیشترپسم بزنی...بیشترمیخوامت....بیشتراتیش میگیرم....حالا ببین..به محض اینکه ازاین دم و دستگاه راحت شم...میام دستو به زور میگیرم میبرم خونمون...توباید مال من باشی...چراهی پاپس میکشی؟!!توچرا اینقدربی اراده ای؟!این علاقه اس...بچه بازی نیس که...
بهاره باصدای لرزونش_پ..پندار...دادنزن...بخیه هات...پ..پاره میشن...
پندار+بدبختی من اینه که هنوزم نگرانتم....ببین چقدرضعیفم پیشت؟!
بهاره_ت..تورو خداببخش...من ...من.به خارخودت رفتم...اصن...واسه خاطرتو...ازخودتم میگذرم...
پندار+واسه خاطرمن یه بارم باهام بمون....
بهاره_برو..برو حقیقتو بفهم...من الان مزاحم...برو پی حقیقتی که پدرت میگفت...وقتی اون نوابو پیداکردی بیا سمتم....برو...شاید توی این مدت هم دلتو یکی دیگه برد...
پندار+نمک نشناس...دل من که پیش توعه...یه بار..یه باردیگه یه باردیگه فقط بهم بگو تاآخردنیا همراهمی...
بهاره بغضشو قورت دادو گوشیو ازدستم کشیدو قطعش کرد
#رمان#رمانخونه
۷.۸k
۱۳ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.