ذات عشق
دانیم که دل، خانه ی هر خار و خسی نیست
جز عشق در آن خانه ی ویرانه، کسی نیست
دلداده ی عاشق به گمانش که در آنجا
پایان جهان است و دگر هیچ پسی نیست
این خانه همان خانه ی لیلی است که گوید
افسانه شد عشقی ، که ذاتش هوسی نیست
بیژن که به چاهی است پی خاطر عشق
از هیچ نترسد که در این راه، قفسی نیست
گوهر که غریقی است به دریا زده، می گفت
دنیا همه عشق است، به غیرش نفسی نیست
بهروز نائیج
توضیح بیت آخر: گوهر معشوقه امیر مازندرانی است که برای وصال یار تنش را به دریا سپرد و عشقشان در این دیار افسانه شد همچون لیلی و مجنون، بیژن و منیژه، وامق و عذرا و خسرو و شیرین و...
جز عشق در آن خانه ی ویرانه، کسی نیست
دلداده ی عاشق به گمانش که در آنجا
پایان جهان است و دگر هیچ پسی نیست
این خانه همان خانه ی لیلی است که گوید
افسانه شد عشقی ، که ذاتش هوسی نیست
بیژن که به چاهی است پی خاطر عشق
از هیچ نترسد که در این راه، قفسی نیست
گوهر که غریقی است به دریا زده، می گفت
دنیا همه عشق است، به غیرش نفسی نیست
بهروز نائیج
توضیح بیت آخر: گوهر معشوقه امیر مازندرانی است که برای وصال یار تنش را به دریا سپرد و عشقشان در این دیار افسانه شد همچون لیلی و مجنون، بیژن و منیژه، وامق و عذرا و خسرو و شیرین و...
۳.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.