سناریو بی تی اس
سناریو درخواستی بی تی اس
وقتی عضو هشتمیم و ازمون متنفرن و موقع خود.کشی مچمونو میگیرن
مکنه لاین
جیمین:ات این وقت شب کجا داری میری؟
ات:برم بیرون هوا بخورم ساعت ۶ بعد از ظهره جیمین:میدونی چقدر شلوغه و خطر داره
ات:خب زود بر میگردم
جیمین:باش
جیمین ویو:از اونجایی که به ات شک کرده بودم تعقیبش کردم دیدم تو خیابون منتظره نکنه.....نکنه میخواد خودشو پرت کنه جلوی یه ماشین....الان یه تریلی داره میاد...انگار داره خودشو آماده میکنه....
جیمین:ات وایستا(داد)
ات:برو...ات میخواد خودشو پرت کنه که جیمین از پشت میگیرتش
جیمین:چرا میخواستی این کار رو بکنی؟
ات:ولم کن شما از من متنفرید
جیمین:خب....بیا درباره ی دلیلش با من صحبت کن بعدش اگه تونستی قانعم کنی میتونی خود.کشی بکنی
تهیونگ:ات چرا چندساعته رفته آشپزخونه ازش صدایی نمیاد بزار برم ببینم چی شده
تهیونگ:ات با دستت چیکار کردی؟!
ات:قراره از این بد تر هم بشه
تهیونگ:چاقو رو بهده به من زود باش
ات:نمیخوام
تهیونگ:گفتم چاقو رو بنداز زمین(داد)
ات:چاقو رو گذاشت زمین
تهیونگ:بیا بریم دکتر همین الان زود
جونگکوک:ات کجا داری میری؟
ات:آشپزخونه...یکم سرم درد میکنه یه قرصی چیزی بخورم
جونگکوک:آهان
ات به سوی کشو میره و یه قوطی از قرص رو برمیداره تو دستاش یه مشت پر میکنه و میخواد بخوره که
جونگکوک:این یه دونه قرصته؟
ات:چیزه...
جونگکوک:بهونه نیار بدشون به من
ات:باشه بگیر
جونگکوک:حالا هم باید به من ببگی چرا میخواستی این کار رو بکنی
ات:ولی....
جونگکوک:ولی نداریم منتظر توضیحت هستم زود تند سریع بگو
خب امیدوارم خوشتون بیاد❤
و....
ببخشید اگه بد شد🥲
وقتی عضو هشتمیم و ازمون متنفرن و موقع خود.کشی مچمونو میگیرن
مکنه لاین
جیمین:ات این وقت شب کجا داری میری؟
ات:برم بیرون هوا بخورم ساعت ۶ بعد از ظهره جیمین:میدونی چقدر شلوغه و خطر داره
ات:خب زود بر میگردم
جیمین:باش
جیمین ویو:از اونجایی که به ات شک کرده بودم تعقیبش کردم دیدم تو خیابون منتظره نکنه.....نکنه میخواد خودشو پرت کنه جلوی یه ماشین....الان یه تریلی داره میاد...انگار داره خودشو آماده میکنه....
جیمین:ات وایستا(داد)
ات:برو...ات میخواد خودشو پرت کنه که جیمین از پشت میگیرتش
جیمین:چرا میخواستی این کار رو بکنی؟
ات:ولم کن شما از من متنفرید
جیمین:خب....بیا درباره ی دلیلش با من صحبت کن بعدش اگه تونستی قانعم کنی میتونی خود.کشی بکنی
تهیونگ:ات چرا چندساعته رفته آشپزخونه ازش صدایی نمیاد بزار برم ببینم چی شده
تهیونگ:ات با دستت چیکار کردی؟!
ات:قراره از این بد تر هم بشه
تهیونگ:چاقو رو بهده به من زود باش
ات:نمیخوام
تهیونگ:گفتم چاقو رو بنداز زمین(داد)
ات:چاقو رو گذاشت زمین
تهیونگ:بیا بریم دکتر همین الان زود
جونگکوک:ات کجا داری میری؟
ات:آشپزخونه...یکم سرم درد میکنه یه قرصی چیزی بخورم
جونگکوک:آهان
ات به سوی کشو میره و یه قوطی از قرص رو برمیداره تو دستاش یه مشت پر میکنه و میخواد بخوره که
جونگکوک:این یه دونه قرصته؟
ات:چیزه...
جونگکوک:بهونه نیار بدشون به من
ات:باشه بگیر
جونگکوک:حالا هم باید به من ببگی چرا میخواستی این کار رو بکنی
ات:ولی....
جونگکوک:ولی نداریم منتظر توضیحت هستم زود تند سریع بگو
خب امیدوارم خوشتون بیاد❤
و....
ببخشید اگه بد شد🥲
۱۵.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.