ای آنکه مثل آتش و بت می پرستمت

ای آنکه مثل آتش و بت می پرستمت
اندوهگین نشو ... که مرا می کشد غمت

گیسو به باد ده که بر این ست نیتم
کاین عمر را به باد دهم زیر پرچمت
جز تو هوای هیچکسی نیست در سرم
حوای من تویی ، من دیوانه آدمت

یابی اگر ز سینه ی طوفانی ام خبر
افتد ز چشم جلوه ی باران نم نمت

این عاشقی که غم دل او را فشرده است
روزی فشرده بود در آغوش محکمت
زخمی کشنده دارم و درمان آن تویی
یک جرعه مرحمت کن از آن جام مرهمت

هر چند روزگار مرا تار کرده ای
ای تار موی او نفروشم به عالمت....
ناصر_عبدالمحمدی
دیدگاه ها (۵)

* * * با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختیروزگارت خوش که از میخان...

من دلم میخواهد ‎باتو به سرزمین احساسم سفرکنم‎برایت عاشقانه ب...

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤــــﺾ ﺍﺳﺖﺩﻟـ💔 ...

🍃 گاهی آدما، یه حسی از خودشون باقی میذارن، که حتی گذشت زمان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط