نفرت و عشق 🖤❤️ ⁸
صبحونه را خوردید جمع کردید نشستین رو مبل تو سرتو بردی تو گوشی که بعد چند دیدی شوگا ا ناراحتی و اعصبانیت نگاهت میکنه (ا.ت+ شوگا#)
+ چرا ناراحت و اعصبانی هستی
# نیستم 😒
+ من از این اخلاقت بدم میاد چرا هیچی را به من نمیگی تو چرا اینجوری هستی تو وقتی با یکی تو رابطه ای باید همه چی را بهش بگی تو خوشت میاد من هیچی را بهت نگم باشه از این به بعد نمیگم( با داد و بغض)
# ا.ت ا.ت آروم ببخشید نمیخواستم اعصبانیت کنم
+ خب بگو چی شده😢
# میگم که چیز مهمی نیست
+ باز میگه چیزی نیست من نمیخوام اصلا تو این رابطه باشم این چه رابطه ای هست که کسی به کسی چیزی نمیگه حتی اگه چیز مهمی نباشه باید بگی ( با گریه و یکم با داد)
# ا.ت آروم باش بیا اینجا ببینم رفتی پیشش بغلت کرد تو بغلش نکردی گفت چرا بغلم نمیکی گفتی چون گفتم من نمیخوام تو این رابطه باشم
دید شوگا
وقتی ا.ت اینو گفت قلبم انگار یک چکش به شیشه زده باشم خورد شد بغضم گرفت و گفتم ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه گفت ولم کن من با تو هیچ را بطه ای ندارم پس نباید منو بغل کنی ولش کردم و سریع رفتم تو اتاق وسایلمو جمع کردم همونجوری داشتم خودمو سرزنش میکردم وسایلم جمع شد رفتم پایین ازش خداحافظی کردم و رفتم
دید ا.ت
دیدم شوگا داره و چندونش دستشه ازم خداحافظی کرد و رفت بیرون من سریع رفتم دنبالش بلاخره رسیدم بهش گفتم چکار میکنی شوگا گفت تو گفتی نمیخوای تو رابطه باشی منم دارم میرم دیگه گفتم انگار واقعا منو دوست نداشتی باشه برو منم تو این بارون میخوام قدم بزنم
زدی زیر گریه و دویدی
دید شوگا
سریع دویدم و ا.ت را که داشت گریه میکرد بغل کردم و گفتم من دوست دارم من حتی خانواده هم بیشتر دوست دارم ا.ت گفت پس چرا قبول کردی و رفتی چرا هیچی بهم نمیگی گفتم قبول کردم چون میترسیدم اگه اصرار کنم ناراحت میشی اون موقع که ناراحت و اعصبانی بودم تو اصلا بهم اهمیت ندادی
دیدم ا.ت داره میخنده امد بغلم و گفت حسود خوان بیا بریم خونه من دارم از سرما میمیرم
از دید راوی
رفتن خونه بعد رفتن حموم یک پتو رو خودشون کشیدن و فیلم دیدن
میدونم بد شد چون چیزی به ذهنم نیامد بنویسم
+ چرا ناراحت و اعصبانی هستی
# نیستم 😒
+ من از این اخلاقت بدم میاد چرا هیچی را به من نمیگی تو چرا اینجوری هستی تو وقتی با یکی تو رابطه ای باید همه چی را بهش بگی تو خوشت میاد من هیچی را بهت نگم باشه از این به بعد نمیگم( با داد و بغض)
# ا.ت ا.ت آروم ببخشید نمیخواستم اعصبانیت کنم
+ خب بگو چی شده😢
# میگم که چیز مهمی نیست
+ باز میگه چیزی نیست من نمیخوام اصلا تو این رابطه باشم این چه رابطه ای هست که کسی به کسی چیزی نمیگه حتی اگه چیز مهمی نباشه باید بگی ( با گریه و یکم با داد)
# ا.ت آروم باش بیا اینجا ببینم رفتی پیشش بغلت کرد تو بغلش نکردی گفت چرا بغلم نمیکی گفتی چون گفتم من نمیخوام تو این رابطه باشم
دید شوگا
وقتی ا.ت اینو گفت قلبم انگار یک چکش به شیشه زده باشم خورد شد بغضم گرفت و گفتم ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه گفت ولم کن من با تو هیچ را بطه ای ندارم پس نباید منو بغل کنی ولش کردم و سریع رفتم تو اتاق وسایلمو جمع کردم همونجوری داشتم خودمو سرزنش میکردم وسایلم جمع شد رفتم پایین ازش خداحافظی کردم و رفتم
دید ا.ت
دیدم شوگا داره و چندونش دستشه ازم خداحافظی کرد و رفت بیرون من سریع رفتم دنبالش بلاخره رسیدم بهش گفتم چکار میکنی شوگا گفت تو گفتی نمیخوای تو رابطه باشی منم دارم میرم دیگه گفتم انگار واقعا منو دوست نداشتی باشه برو منم تو این بارون میخوام قدم بزنم
زدی زیر گریه و دویدی
دید شوگا
سریع دویدم و ا.ت را که داشت گریه میکرد بغل کردم و گفتم من دوست دارم من حتی خانواده هم بیشتر دوست دارم ا.ت گفت پس چرا قبول کردی و رفتی چرا هیچی بهم نمیگی گفتم قبول کردم چون میترسیدم اگه اصرار کنم ناراحت میشی اون موقع که ناراحت و اعصبانی بودم تو اصلا بهم اهمیت ندادی
دیدم ا.ت داره میخنده امد بغلم و گفت حسود خوان بیا بریم خونه من دارم از سرما میمیرم
از دید راوی
رفتن خونه بعد رفتن حموم یک پتو رو خودشون کشیدن و فیلم دیدن
میدونم بد شد چون چیزی به ذهنم نیامد بنویسم
۴۳.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.