عاشقانه
ما صمیمانه سخن از عشق جانان گفته ایم
جانفشان در راه او از دادن جان گفته ایم
قصه مهر و وفا و حسرت و دلدادگی
با دلی تنگ و از آرامش گریزان گفته ایم
سرفراز از عشق گلبانگ وفا سر کرده ایم
داستان خویش را در گوش دوران گفته ایم
سال ها سرگشته از فکر و خیال عشق او
از سرازیری گیسوی پریشان گفته ایم
مبتلای عشق گشتیم و در اوج ابتلا
بی محابا عاشقانه ترک درمان گفته ایم
از کمان ابروی آن یار جان کی می بریم
گر چه از تاب و توان خود به میدان گفته ایم
جانفشان در راه او از دادن جان گفته ایم
قصه مهر و وفا و حسرت و دلدادگی
با دلی تنگ و از آرامش گریزان گفته ایم
سرفراز از عشق گلبانگ وفا سر کرده ایم
داستان خویش را در گوش دوران گفته ایم
سال ها سرگشته از فکر و خیال عشق او
از سرازیری گیسوی پریشان گفته ایم
مبتلای عشق گشتیم و در اوج ابتلا
بی محابا عاشقانه ترک درمان گفته ایم
از کمان ابروی آن یار جان کی می بریم
گر چه از تاب و توان خود به میدان گفته ایم
۱۰.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۱