عاشقانه
بیا عزیز جانم
در هشتیِ نگاهم بنشین
هر چند هوا بارانیست
اما میارزد به گره خوردن نگاهمان
پس از اینهمه دلتنگی
حالا که قدم رنجه کرده ایی
صبر کن
میخواهم زمین را دور سرت
بگردانم
آتشدانی از دلم
اسفندی از دانه دانه دلدادگیهایم
مبادا زخمی از چشمی
طنازی ات را نشانه گیرد
بنشین روبرویم و به نازت
نیازم را لبریز تر کن
انقدر که از خودم سر بروم
رود رود به دریا برسم
تا موج گیسویت مرا در برگیرد
در هشتیِ نگاهم بنشین
هر چند هوا بارانیست
اما میارزد به گره خوردن نگاهمان
پس از اینهمه دلتنگی
حالا که قدم رنجه کرده ایی
صبر کن
میخواهم زمین را دور سرت
بگردانم
آتشدانی از دلم
اسفندی از دانه دانه دلدادگیهایم
مبادا زخمی از چشمی
طنازی ات را نشانه گیرد
بنشین روبرویم و به نازت
نیازم را لبریز تر کن
انقدر که از خودم سر بروم
رود رود به دریا برسم
تا موج گیسویت مرا در برگیرد
۳۰۸.۴k
۰۳ آبان ۱۴۰۱