دیگر مهم نیست. مهم نیست که خواب هایم را چگونه تعبیر می کن
دیگر مهم نیست. مهم نیست که خواب هایم را چگونه تعبیر می کنی. وقتی هر بار جا می مانی از رویایی که به هوای دیدن تو قد کشیده بود. مهم نیست در فال من هیچ خط و خبری از باز آمدن خسته ترین پرنده ی مهاجر نباشد. وقتی چشم درختان منتظر به راه آسمان خشک شد و دلشان به هوای باران پوسید. اصلاً چه اهمیتی دارد که هر روز غبار از گونه ی آینه پاک کنم و چشمان پنجره را برق بیاندازم. وقتی انعکاس مات من و سایه ی مردد تو هیچ کدام از پس دلشوره های تاریک بر نمی آید. سکوت بی حاصل این همه طاقت و تعلل پر ملال این امید، از حوصله ی صبور من سر رفته است. حالا به دنبال گریز گاهی می گردم که مرا به سر خط آرزو هایم باز گرداند. حالا مهم همین ساده ترین شکل دوست داشتن من است وقتی جان به لب عاشقانه هایم می رسد و غرورم خودش را به خواب می زند. مهم همین پیچیده ترین شکل نبودن توست وقتی شانه به شانه ام قدم می زنی و حواست از من عبور می کند. مهم این است که هر لحظه، هر نفس در من خیالت موج می زند. اما دست سرنوشت من هیچ گاه به ساحل رویاهای تو نخواهد رسید و این همان راز پنهانیست که هر دو پشت لبخند های گرم و نگاه های بی قرار فراموش می کنیم...
۷.۷k
۱۷ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.