عشق بی انتها پارت ۹۷
#بوساگ
از پشت بغلم کرد بعد سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بوس میکرد من:جونگ کوک نکن هواسم پرت میشه دستمو میبرم خندید گفت کوک:چیکار کنم خوب عطرت خیلی خوبه نمیشه ازش دل کند خوب لعنتی من:انقدر خوبه که اینجوری دیوونت میکنه کوک:آره خیلی خوبه تو عمرم همچین عطریو حس نکرده بودم و اینجوری بخاطرش دیوونه نشدم من:اوه اگه میدونستم انقدر خوبه از ایتالیا چند تا میاوردم کوک:مگه داری بازم من:آره اما اینجا ندارم کوک:واو من:هوم همینجوری مشغول حرف زدن شدیم که یهو دستمو بریدم من:آخخ کوک:چیشد من:دستمو بریدم کوک:ببینم دستمو بهش نشون دادم کوک:دختر چه خونی میاد من:آره کوک:بیا خوبش کنم من:ببین ژدی دشتمو اوف کردی کوک:ببشید حایا بیا برات خوبش کنم من:باجه کوک:وایسا برم چسب زخمو پمادو پنبرو بیارم من:باشه برو رفت آورد نشست رو مبل دست منم گرفت برد و منو نشوند رو پاش اول رو زخمم پنبرو کشید تا خونشو ببره خیلی میسوخت من:اوخخ کوک:خیلی میسوزه من:آره 😖 کوک:الان خوبش میکنم دردش بیوفته بعد پمادو مالید به دستم و چسب زخمم زد بهش کوک:بیا زود خوب میشه بعد گرفت رو انگوشتمو بوسه زد کوک:نگاه کن دست خوشگلت چی شده بشین اینجا من بقیه کارارو انجام میدم من:ولی کمک خواستی بهم بگو کوک:باشه منو از رو پاهاش بلند کرد و نشوند رو مبل و رفت بقیه شامو درست کرد منم نشسته بودم همینجوری به در و دیوار نگاه میکردم چشمم خشک شده بود من:هوففف کوک:شام حاضره عزیزم بیا سر میز من:اومدم کوک:بیا رفتم سر میز نشستم شام خوردیم تموم شد کوک:آه صبر کن یه چیزی یادم رفت من:چی کوک:وایسا پاشد رفت دیدم با یه بطری شراب قرمز اومد با دو تا لیوان کوک:دا دان من:اووو چه خبره کوک:مگه باید خبری باشه دوست دارم بخورم من:منم دوست دارم مگه فقط تو دوست داری😐 برا هر دوتاموم شراب ریخت ریخت تویه لیوان داد بهم کوک:ظرفیت الکلت بالا یا پایین من:یکم بالا کوک:تا ببینیم من:توچی کوک:معلومه بالا من:عهه خوب میبینیم کوک:میبینیم پاشدیم از سر میز رفتیم اونور بطری شراب قرمزم آورد و خوردیم کوک:بوساگ چه خبرته بسه من:نه نمیخوام(با لحن مسط) میخوام بخورم کوک:خودتو دیدی کلی مسط شدی من:نخیرم مسط نشدم کوک:گونشو ببین من:خیله خوب من باختم تو ظرفیتت بالا تره کوک:تسلیم شدی من:اوهوم کلی بطری شرابو تا ته خوردم و من هنوزم دنبال تهش بودم من:اوم تموم شد کوک شرابو از دستم گرفت کوک:بوساگ تو این همه شرابو خوردی من:آره کوک:ترکوندی خودتو پاشو ببرمت تو تخت من:باشه پاشدم جلو چشمام سیاهی میرفت کوک:یواش الان میوفتی جونگ کوک همینجوری میخندید که اومد منو گرفت بلند کرد زیر پامو با کمرمو گرفت بلند کرد کوک:دختر خیلی خوردیا دستمو بردم بالا من:من هیچم مسط نشدم(😐😂😂) کوک:خیله خوب تو خوبی من مسطم 😂
از پشت بغلم کرد بعد سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بوس میکرد من:جونگ کوک نکن هواسم پرت میشه دستمو میبرم خندید گفت کوک:چیکار کنم خوب عطرت خیلی خوبه نمیشه ازش دل کند خوب لعنتی من:انقدر خوبه که اینجوری دیوونت میکنه کوک:آره خیلی خوبه تو عمرم همچین عطریو حس نکرده بودم و اینجوری بخاطرش دیوونه نشدم من:اوه اگه میدونستم انقدر خوبه از ایتالیا چند تا میاوردم کوک:مگه داری بازم من:آره اما اینجا ندارم کوک:واو من:هوم همینجوری مشغول حرف زدن شدیم که یهو دستمو بریدم من:آخخ کوک:چیشد من:دستمو بریدم کوک:ببینم دستمو بهش نشون دادم کوک:دختر چه خونی میاد من:آره کوک:بیا خوبش کنم من:ببین ژدی دشتمو اوف کردی کوک:ببشید حایا بیا برات خوبش کنم من:باجه کوک:وایسا برم چسب زخمو پمادو پنبرو بیارم من:باشه برو رفت آورد نشست رو مبل دست منم گرفت برد و منو نشوند رو پاش اول رو زخمم پنبرو کشید تا خونشو ببره خیلی میسوخت من:اوخخ کوک:خیلی میسوزه من:آره 😖 کوک:الان خوبش میکنم دردش بیوفته بعد پمادو مالید به دستم و چسب زخمم زد بهش کوک:بیا زود خوب میشه بعد گرفت رو انگوشتمو بوسه زد کوک:نگاه کن دست خوشگلت چی شده بشین اینجا من بقیه کارارو انجام میدم من:ولی کمک خواستی بهم بگو کوک:باشه منو از رو پاهاش بلند کرد و نشوند رو مبل و رفت بقیه شامو درست کرد منم نشسته بودم همینجوری به در و دیوار نگاه میکردم چشمم خشک شده بود من:هوففف کوک:شام حاضره عزیزم بیا سر میز من:اومدم کوک:بیا رفتم سر میز نشستم شام خوردیم تموم شد کوک:آه صبر کن یه چیزی یادم رفت من:چی کوک:وایسا پاشد رفت دیدم با یه بطری شراب قرمز اومد با دو تا لیوان کوک:دا دان من:اووو چه خبره کوک:مگه باید خبری باشه دوست دارم بخورم من:منم دوست دارم مگه فقط تو دوست داری😐 برا هر دوتاموم شراب ریخت ریخت تویه لیوان داد بهم کوک:ظرفیت الکلت بالا یا پایین من:یکم بالا کوک:تا ببینیم من:توچی کوک:معلومه بالا من:عهه خوب میبینیم کوک:میبینیم پاشدیم از سر میز رفتیم اونور بطری شراب قرمزم آورد و خوردیم کوک:بوساگ چه خبرته بسه من:نه نمیخوام(با لحن مسط) میخوام بخورم کوک:خودتو دیدی کلی مسط شدی من:نخیرم مسط نشدم کوک:گونشو ببین من:خیله خوب من باختم تو ظرفیتت بالا تره کوک:تسلیم شدی من:اوهوم کلی بطری شرابو تا ته خوردم و من هنوزم دنبال تهش بودم من:اوم تموم شد کوک شرابو از دستم گرفت کوک:بوساگ تو این همه شرابو خوردی من:آره کوک:ترکوندی خودتو پاشو ببرمت تو تخت من:باشه پاشدم جلو چشمام سیاهی میرفت کوک:یواش الان میوفتی جونگ کوک همینجوری میخندید که اومد منو گرفت بلند کرد زیر پامو با کمرمو گرفت بلند کرد کوک:دختر خیلی خوردیا دستمو بردم بالا من:من هیچم مسط نشدم(😐😂😂) کوک:خیله خوب تو خوبی من مسطم 😂
۱۲.۳k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.