🌷 شهید محمود کاوه🌷
🌷 شهید محمود کاوه🌷
از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید؛
بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت:
"بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟"
گفتم:بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم...
گفت:"میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه!
گفتم:میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم... آرزویم بود تو در این راه باشی...
خندید و صورتم را بوسید...
بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود:
"آن شب آقاجان امتحان اللهیش را خوب پس داد! "
💠 نقل از پدر شهید
از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید؛
بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت:
"بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟"
گفتم:بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم...
گفت:"میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه!
گفتم:میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم... آرزویم بود تو در این راه باشی...
خندید و صورتم را بوسید...
بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود:
"آن شب آقاجان امتحان اللهیش را خوب پس داد! "
💠 نقل از پدر شهید
۳۶۴
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.