دل نوشته ای برای تو...
این لحظه دقیقا نُه ماه از رفتنت می گذرد
از لحظه آسمانی شدنت
لحظه حیات ابدی یافتنت
و
لحظه ای که من مُردم
پدر جان
بعد تو زندگی مثل چای سرد است
خالی از هر طعم و مزه ای
بعد تو زنده بودن درد است
و
نفس کشیدن زجر
تو هر لحظه اشک می شوی
و از چشمانم می باری
شعر می شوی
و بر جانم می باری
کاش بیدار شوم از این کابوس
بیدار شوم
و ببینم صبح جمعه سیزدهم دیماه
نود و هشت
همه چیز عادی ست
و
زندگی جاریست
تو هستی و دنیا هنوز زیباست...
از لحظه آسمانی شدنت
لحظه حیات ابدی یافتنت
و
لحظه ای که من مُردم
پدر جان
بعد تو زندگی مثل چای سرد است
خالی از هر طعم و مزه ای
بعد تو زنده بودن درد است
و
نفس کشیدن زجر
تو هر لحظه اشک می شوی
و از چشمانم می باری
شعر می شوی
و بر جانم می باری
کاش بیدار شوم از این کابوس
بیدار شوم
و ببینم صبح جمعه سیزدهم دیماه
نود و هشت
همه چیز عادی ست
و
زندگی جاریست
تو هستی و دنیا هنوز زیباست...
۴.۱k
۱۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.