*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
دست کیهان تو موهام بود خوابالود گفتم : چرا نمی خوابی
کیهان : خوابم نمیاد
- من خوابم گرفت دستت تو موهامه
شکمش تکون خورد سرمو آوردم بالا داشت می خندید
- چیه
کیهان : مثله بچه کوچلوهایی دست بهت می زنم خوابت می گیره
- هوووووم
چشام سنگین شد کشیدم بالا وگفت : سرتو بزار رو بالش عزیزم
- نچ جام خوبه
سرمو گذاشتم رو سینش
کیهان : ماه وش عزیزم اینجوری اذیت میشم
- آخه چرا
با حالت قهر پشت کردم بهش وسرمو گذاشتم رو بالش
از پشت بغلم کرد وتو گوشم گفت : اخه عزیزم نفسات می خوره بهم حالم عوض میشه حساس نشو
چیزی نگفتم وخوابیدم
بیدار شدم برگشتم کیهان رو نگاه کردم خواب بود خوابم میومد ولی اتاق پر نور بود از تخت اومدم پایین وپرده ها رو کشیدم اتاق تاریک شد رفتم رو تخت وسرمو گذاشتم روسینه ای کیهان وچشامو بسستم صدای تپش قلبش بهم آرامش می داد دستمو انداختم دور گردنش
خوابالود وبا صدای گرفته ای گفت : جونم
سرمو آوردم بالا موهامو ناز کرد وگفت : نمی زاری که بخوابم بدجنس
خندیدم
کیهان : بخند عزیزم
بیشتر خندیدم
کیهان : پاشو برو اونور اول صبحی
- بیدار شو دیگه خواب منم پرید
کیهان : چرا خوابت پرید
- نمی تونم بخوابم دیگه ساعت چنده ...هیییییی کیهان...
تو بغلش دست پا می زدم
رو هوا بودم جیغ زدمو گفتم : کیهان می ترسم
کیهان : نترس عزیزم
وقتی گذاشتم پایین دیدم تو حمومم
- چرا...
آب رو باز کرد
- چیکار می کنی...
گذاشتم زیر آب خندیدوگفت : یه دوش بگیر سر حال بشی روز پنج شنبه هم نمی زاری بخوابیم
می خواستم از زیر آب در بیام نمی زاشت
- کیهان مگه دیونه شدی
با بدجنسی می خندید
کیهان : خوابت پرید
- همون وقت پرید ...کیهان
جیغ زدم
رهام کرد وفرار کرد رفت خندم گرفت یه دوش گرفتم حوله ای کیهان رو پوشیدم توش گم می شدم اومدم بیرون دیدم کیهان خوابه لبخند زدم ورفتم اتاق خودم ولباس پوشیدم موهام رو خشک کردم ورفتم پایین احساس سبکی می کردم
ماه وش :
دست کیهان تو موهام بود خوابالود گفتم : چرا نمی خوابی
کیهان : خوابم نمیاد
- من خوابم گرفت دستت تو موهامه
شکمش تکون خورد سرمو آوردم بالا داشت می خندید
- چیه
کیهان : مثله بچه کوچلوهایی دست بهت می زنم خوابت می گیره
- هوووووم
چشام سنگین شد کشیدم بالا وگفت : سرتو بزار رو بالش عزیزم
- نچ جام خوبه
سرمو گذاشتم رو سینش
کیهان : ماه وش عزیزم اینجوری اذیت میشم
- آخه چرا
با حالت قهر پشت کردم بهش وسرمو گذاشتم رو بالش
از پشت بغلم کرد وتو گوشم گفت : اخه عزیزم نفسات می خوره بهم حالم عوض میشه حساس نشو
چیزی نگفتم وخوابیدم
بیدار شدم برگشتم کیهان رو نگاه کردم خواب بود خوابم میومد ولی اتاق پر نور بود از تخت اومدم پایین وپرده ها رو کشیدم اتاق تاریک شد رفتم رو تخت وسرمو گذاشتم روسینه ای کیهان وچشامو بسستم صدای تپش قلبش بهم آرامش می داد دستمو انداختم دور گردنش
خوابالود وبا صدای گرفته ای گفت : جونم
سرمو آوردم بالا موهامو ناز کرد وگفت : نمی زاری که بخوابم بدجنس
خندیدم
کیهان : بخند عزیزم
بیشتر خندیدم
کیهان : پاشو برو اونور اول صبحی
- بیدار شو دیگه خواب منم پرید
کیهان : چرا خوابت پرید
- نمی تونم بخوابم دیگه ساعت چنده ...هیییییی کیهان...
تو بغلش دست پا می زدم
رو هوا بودم جیغ زدمو گفتم : کیهان می ترسم
کیهان : نترس عزیزم
وقتی گذاشتم پایین دیدم تو حمومم
- چرا...
آب رو باز کرد
- چیکار می کنی...
گذاشتم زیر آب خندیدوگفت : یه دوش بگیر سر حال بشی روز پنج شنبه هم نمی زاری بخوابیم
می خواستم از زیر آب در بیام نمی زاشت
- کیهان مگه دیونه شدی
با بدجنسی می خندید
کیهان : خوابت پرید
- همون وقت پرید ...کیهان
جیغ زدم
رهام کرد وفرار کرد رفت خندم گرفت یه دوش گرفتم حوله ای کیهان رو پوشیدم توش گم می شدم اومدم بیرون دیدم کیهان خوابه لبخند زدم ورفتم اتاق خودم ولباس پوشیدم موهام رو خشک کردم ورفتم پایین احساس سبکی می کردم
۱۴.۹k
۲۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.