انتزاعی تر از "دنیای سوفی"است این دیار
انتزاعی تر از "دنیای سوفی"است این دیار
چگونه باید"بار هستی"بر دوش کشیدن مادامی که دنیا با بحرانی به نام "انقراض پلنگهابا افزایش بی رویه تعداد گوسفندانِ" "بیشعوری" مواجهه گشته که اندرون"قلعه حیوانات" "مسخِ" "زندگی جنگ ودیگر هیچ" و "تخت پولاد"ش شده اند.بی شعورانی که هرگز "سه قطره خون" چکیده از کودکی گلوله خورده در گهواره دل سنگیشان را بدردی دچار نکرده . براستی یغما که بود که داروین را سفارش نمودعقربه ها را به عقب باز گرداند!!!
ما بسی خرسند بودیم مادامی که از درختی به درخت دیگر می جستیم با گلابی کوچکی میان دندانهایمان.؟؟!!
داروین تو را سوگند به فرضیه ات ابروی میمون را بر باد مده.
"هیس س س!" آلان خواب است.
آلان جان باورت هست زمانی برای بار نخست تصویرت را در جوار ساحل به نظاره نشستم گمان بردم بی شک تصویر خردسالی است که پس از بازی بسیار با ماسه ها و افرینش کلبه ای شنی از بسیاری خستگی خفته است.
خیال بد کردنم هرز نبود اینک تو فقط در آمال و در پی داشتن پناهگاهی از فرط درماندگی خفته ای .خفته ای که شاید ما هوشیار شویم ولی خفتنت تنها شلوار نیلی و جامه سرخ برای جنبش نمادین در جوار ساحل خفتن را بدنبال داشت.
چقدر سکوت باید؟!
دو قرن سکوت کافیست؟!
آری خود میدانم عقایدم "عقاید یک دلقک" است که تلاش میکند حقایق تلخ را با حرکات و معجزه کلمات قابل احساس کند و بر زبان اورد و آمال ها ،خرسندی ها و دردهایش را زیر نقاب این صورتک سفید پنهان کند و "بوف کور" کز کرده در تنش را هدایت کند
و از"سمفونیه مردگان"مردم شور بختی که مرگی پیوسته را بر دوش می کشند و در جنون محض دنباله دارند گریزم.
بی کسی من بسیار گران است بگمانم کمی گران تر از "صد سال تنهایی" اورلیانو بوءندیایی که در برابر فوجی از جلادان جوخه اعدام ایستاده و به گذشته های دوووور ماکوندو بار سفر میبندد.
ماکوندویی که روزی از بیست کلبه کاهگلی شکل گرفته بود و گیتی چنان نو و دست نخورده بود که بسیاری از پیرامون انجا هنوزی نامی نداشتند ، و خلایق برای بردن نامشان با انگشت اشاره بدانجا اشارت میکردند.
این "نامه های سرگردان"مثل نوشتن "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.." و این "لاتاری" را برده است میماند. این دنیا بدرد امدن نمی خورد.
کودکانی که زاده نشدید دیده "چشمهایش"را ندید؟؟!!
چگونه باید"بار هستی"بر دوش کشیدن مادامی که دنیا با بحرانی به نام "انقراض پلنگهابا افزایش بی رویه تعداد گوسفندانِ" "بیشعوری" مواجهه گشته که اندرون"قلعه حیوانات" "مسخِ" "زندگی جنگ ودیگر هیچ" و "تخت پولاد"ش شده اند.بی شعورانی که هرگز "سه قطره خون" چکیده از کودکی گلوله خورده در گهواره دل سنگیشان را بدردی دچار نکرده . براستی یغما که بود که داروین را سفارش نمودعقربه ها را به عقب باز گرداند!!!
ما بسی خرسند بودیم مادامی که از درختی به درخت دیگر می جستیم با گلابی کوچکی میان دندانهایمان.؟؟!!
داروین تو را سوگند به فرضیه ات ابروی میمون را بر باد مده.
"هیس س س!" آلان خواب است.
آلان جان باورت هست زمانی برای بار نخست تصویرت را در جوار ساحل به نظاره نشستم گمان بردم بی شک تصویر خردسالی است که پس از بازی بسیار با ماسه ها و افرینش کلبه ای شنی از بسیاری خستگی خفته است.
خیال بد کردنم هرز نبود اینک تو فقط در آمال و در پی داشتن پناهگاهی از فرط درماندگی خفته ای .خفته ای که شاید ما هوشیار شویم ولی خفتنت تنها شلوار نیلی و جامه سرخ برای جنبش نمادین در جوار ساحل خفتن را بدنبال داشت.
چقدر سکوت باید؟!
دو قرن سکوت کافیست؟!
آری خود میدانم عقایدم "عقاید یک دلقک" است که تلاش میکند حقایق تلخ را با حرکات و معجزه کلمات قابل احساس کند و بر زبان اورد و آمال ها ،خرسندی ها و دردهایش را زیر نقاب این صورتک سفید پنهان کند و "بوف کور" کز کرده در تنش را هدایت کند
و از"سمفونیه مردگان"مردم شور بختی که مرگی پیوسته را بر دوش می کشند و در جنون محض دنباله دارند گریزم.
بی کسی من بسیار گران است بگمانم کمی گران تر از "صد سال تنهایی" اورلیانو بوءندیایی که در برابر فوجی از جلادان جوخه اعدام ایستاده و به گذشته های دوووور ماکوندو بار سفر میبندد.
ماکوندویی که روزی از بیست کلبه کاهگلی شکل گرفته بود و گیتی چنان نو و دست نخورده بود که بسیاری از پیرامون انجا هنوزی نامی نداشتند ، و خلایق برای بردن نامشان با انگشت اشاره بدانجا اشارت میکردند.
این "نامه های سرگردان"مثل نوشتن "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.." و این "لاتاری" را برده است میماند. این دنیا بدرد امدن نمی خورد.
کودکانی که زاده نشدید دیده "چشمهایش"را ندید؟؟!!
۴.۳k
۰۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.