۲ پارتی از شوجی هانما p2
۲ پارتی از شوجی هانما _ p2
هانما: ا.... ات.... اتتتتتتتت؟؟!!!!
هانما سریع سوار موتور شد
از زبان هانما*
رسیدم اونجا دوتا از مردای بی خاصیت جلوم رو کشتم و وقتی دیدمش اعصابم خط خطی تر شدددددد
پایان فلش بک*
هانما اومد مرده رو انداخت زمین و پاشو گذاشت روی دیک مرده
...: اخخخخخخ نه قربانن ببخشیدددددد
گزاشتن تفنگ روی سر مرده و کشتن مرده*
هانما اومد سمت ات و بوسیدش
هانما: چطور اومد تو؟
ات هم که حالش بد بود نتونست جواب بده و هانما هم فهمید
کت گنگش رو در اورد و تن ات کرد [مردمممم*]
ات: ها... هانما تووو؟؟
هانما: نه تو مهم تری
هانما ات رو بغل کرد و بردش گذاشت رو موتور و رفتن خونه
ات: ها.... هانما بهت نی... نیاز دارممم
هانما که از این حرف ات متعجب شده بود با یه حرکت لباسای خودش و ات رو کند و....
عبادت[😂🛐]
بعدش رفتن خوابیدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن[😂🥹🤍]
[نظرتو بهم بوگو🙂]
هانما: ا.... ات.... اتتتتتتتت؟؟!!!!
هانما سریع سوار موتور شد
از زبان هانما*
رسیدم اونجا دوتا از مردای بی خاصیت جلوم رو کشتم و وقتی دیدمش اعصابم خط خطی تر شدددددد
پایان فلش بک*
هانما اومد مرده رو انداخت زمین و پاشو گذاشت روی دیک مرده
...: اخخخخخخ نه قربانن ببخشیدددددد
گزاشتن تفنگ روی سر مرده و کشتن مرده*
هانما اومد سمت ات و بوسیدش
هانما: چطور اومد تو؟
ات هم که حالش بد بود نتونست جواب بده و هانما هم فهمید
کت گنگش رو در اورد و تن ات کرد [مردمممم*]
ات: ها... هانما تووو؟؟
هانما: نه تو مهم تری
هانما ات رو بغل کرد و بردش گذاشت رو موتور و رفتن خونه
ات: ها.... هانما بهت نی... نیاز دارممم
هانما که از این حرف ات متعجب شده بود با یه حرکت لباسای خودش و ات رو کند و....
عبادت[😂🛐]
بعدش رفتن خوابیدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن[😂🥹🤍]
[نظرتو بهم بوگو🙂]
۶.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.