عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غم تو بی سرو سامانی را
از بهشت از همه ی حور و عسلها بگذر
عشق فرمود و گذشتم، خط پایانی را
آمدم با تو به این خاک، چه عیبی دارد؟
چه هراس است به دل مرد بیابانی را؟
دل به دریای جنون می زدم و می گفتم
که ربودم به خدا گوهر سلطانی را
شاعرم، شاعر عاشق که پریشان تو شد
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غم تو بی سرو سامانی را
از بهشت از همه ی حور و عسلها بگذر
عشق فرمود و گذشتم، خط پایانی را
آمدم با تو به این خاک، چه عیبی دارد؟
چه هراس است به دل مرد بیابانی را؟
دل به دریای جنون می زدم و می گفتم
که ربودم به خدا گوهر سلطانی را
شاعرم، شاعر عاشق که پریشان تو شد
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
۷۵۵
۰۳ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.