وقتی اذیتش میکنی pاخر
از پله ها بالا می رفتید بوسه های خیس تون همینجوری ادامه داشت... ولی وحشیانه جوری که انگار تشنه لب های هم دیگه بودید..!
دکمه های لباست رو باز کرد و در اخر رو تخت انداختت..
و کمربندش رو باز کرد.. و با پوزخند نگاهت می کرد
_بیب خیلی وقت بود که این وضعیتت رو ندیده بودم
پاهاشو درپاهات قفل کرده بود لیسی به گردنت زد جوری که مور مورت شده بود دستاش رو روی رون هات می کشید..
و پاهات رو باز کرد دستاشو روی خصوصی ترین نقطه بدنت کشید ناله هات اتاق رو پر کرده بود
*ددی.. ادامه.. بده..
_اوه.. بیبی خیلی شجاع شدی..
و گازی از ترقوهات گرفت اه.. خیلی لذت بخش بود داشتین لذت بخش ترین حس دنیا رو بعد از چند مدت تجربه می کردید...
همشو یهویی واردت کرد که ناله هات بلندتر و بلند تر میشد همینطور داخلت میکوبوند..
بعد از نیم ساعت همینطور ادامه میدادید به جاهای باریک و باریک تری رسیدید مایعی که از بین پاهات خارج شد کاری کرد که پوزخندش بزرگ تر هم بشه..
_بیب ممنون بابت ناهار...خیلی خوشمزه بود..
دکمه های لباست رو باز کرد و در اخر رو تخت انداختت..
و کمربندش رو باز کرد.. و با پوزخند نگاهت می کرد
_بیب خیلی وقت بود که این وضعیتت رو ندیده بودم
پاهاشو درپاهات قفل کرده بود لیسی به گردنت زد جوری که مور مورت شده بود دستاش رو روی رون هات می کشید..
و پاهات رو باز کرد دستاشو روی خصوصی ترین نقطه بدنت کشید ناله هات اتاق رو پر کرده بود
*ددی.. ادامه.. بده..
_اوه.. بیبی خیلی شجاع شدی..
و گازی از ترقوهات گرفت اه.. خیلی لذت بخش بود داشتین لذت بخش ترین حس دنیا رو بعد از چند مدت تجربه می کردید...
همشو یهویی واردت کرد که ناله هات بلندتر و بلند تر میشد همینطور داخلت میکوبوند..
بعد از نیم ساعت همینطور ادامه میدادید به جاهای باریک و باریک تری رسیدید مایعی که از بین پاهات خارج شد کاری کرد که پوزخندش بزرگ تر هم بشه..
_بیب ممنون بابت ناهار...خیلی خوشمزه بود..
۳.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.