باز این دل دیوانه عاشق شده دزدانه

‏باز این دل دیوانه , عاشق شده دزدانه
می نالد و می گردد , زاین خانه به آن خانه

مقتول پی قاتل , هر گز نشود مایل
اما دل من دارد , رسم و ره پروانه

ای داد و فغان از دل , فریاد و امان از دل
آنگاه که خون گرید , پیمانه به پیمانه

در پا ی تو افتادن , افتادن و جان دادن
بهتر بود این دل را , از بستر شاهانه

کافر نکند جانا , کاری که کنی با ما
هرگز نکند اینسان , بیگانه به بیگانه

گفتم به دلم روزی , دیوانه چرا سوزی
جانم به لب آوردی ,ازاینهمه افسانه

با خنده رندانه , با پند حکیمانه
گفتا نزند طعنه , دیوانه به دیوانه
دیدگاه ها (۲)

نگارا، وقتِ آن آمد که یکدم ز آنِ من باشیدلم بی‌تو به جان آمد...

تو میراث بهارانی و من هم زادهء بارانبگو کی میرسد فصل جدایی ه...

قلم بنویس دردم را ، هوای قلب سردم را بگو با آینه آرام ، دلیل...

رفتم اما دل من مانده  برِ دوست هنوزمی‌برم جسمی و دل در گروِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط