دانلود رمان آشوب آرام
بهزاد دستانش را جلویش گرفت:قبوله؟پسر فکری کرد انتقام از خون رفیقش , برادرش, چرا که نه! دست بهزاد را گرفت قبوله بهزاد قهقهه ای زد این شروع ماجراست, انتقام از خون پرهام برای بار هزارم رد تماس زدم, این پنجمین باره که هلنا زنگ زده و ازم خواسته برم کافه ی همیشگیمون, ولی من دل و دماغ هیچ کاری و نداشتم, از آینه به لباس سیاه تو تنم نگاه کردم۱۰ روز از چهلم پرهام میگذره ولی من هنوز دل از این لباس سیاه نکندم, صورتم رنگ پریده و داغون بود, اگه پرهام بود انقدر سرم غر میزد تا یکم به سر و وضعم برسم, ولی اون نیست, همش تقصیر من بود
https://www.1roman.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d8%b4%d9%88%d8%a8-%d8%a2%d8%b1%d8%a7%d9%85/
https://www.1roman.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d8%b4%d9%88%d8%a8-%d8%a2%d8%b1%d8%a7%d9%85/
۱.۵k
۲۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.