عاشقانه
خواب دیدم یک شبی کابوس غمها دور شد
ماه من بیدار و از مهرش جهان پر نور شد
مهربانی را به رقص آورد و بی وقفه سرود
هی غزل پشت غزل گفت و دلم مسرور شد
بر دل تاریک و خسته نور می پاشید و باز
رنگ چشمان ترش در آینه منشور شد
شعرهایم را به اشک شوق امضا کرد و رفت
با خبر از حال و روز این دل رنجور شد
دیدم آخر ، من رها هستم در این دشت جنون
عاقبت لیلا شدم ، افسانه ام مشهور شد
کاش روزی خواب را تعبیر ِ “عشق آید” کنیم
تا نبیند چشم بد خورشید ما مستور شد
ماه من بیدار و از مهرش جهان پر نور شد
مهربانی را به رقص آورد و بی وقفه سرود
هی غزل پشت غزل گفت و دلم مسرور شد
بر دل تاریک و خسته نور می پاشید و باز
رنگ چشمان ترش در آینه منشور شد
شعرهایم را به اشک شوق امضا کرد و رفت
با خبر از حال و روز این دل رنجور شد
دیدم آخر ، من رها هستم در این دشت جنون
عاقبت لیلا شدم ، افسانه ام مشهور شد
کاش روزی خواب را تعبیر ِ “عشق آید” کنیم
تا نبیند چشم بد خورشید ما مستور شد
۵.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲