در آن ساختمان که کار میکردم مردی بود که فرق خستگی با دلت

در آن ساختمان که کار می‌کردم مردی بود که فرق خستگی با دلتنگی را می‌فهمید. شاید همین درک‌شدگی او‌ را برایم متمایز می‌کرد. آدمی مودب و کم‌حرف بود، با زبان بدنی از سر اعتماد به نفس و لبخندی همیشگی روی لب. برخی شبها او را در باری می‌دیدم، گیلاس مخروطی مارتینی به دست، تنها نشسته، نظاره‌گر، طوری آرام، و من که معنای خستگی را نمی‌فهمیدم فکر می‌کردم دلتنگ است. جز آن لبخند همیشگی، دیدنش در آن بار تنها نخ ارتباطی من با پروفسور پالمری بود. غروبهای زیادی هم او را دیده بودم که جلوی ساختمان سیگار می‌کشید و تا دیروقت برنمی‌گشت خانه.
پُک‌های عمیقش به سیگار را که می‌دیدم، به اندازه یک فکر کردن غم‌ناک فاصله می‌افتاد قبل از پُک بعدی و من به اشتباه خیال می‌کردم این کام گرفتن از سیگار از سر دلتنگی است. مرد محجوب و آرام و مردم‌گریزی که هر روز سر کار می‌دیدمش، همان بود که بعضی شب‌ها در بار می‌دیدم، گیلاس نوشیدنی در دست، دور و در حالی که لبخند نمی‌زند. آن روزها خستگی را به کوفتگی تن بعد از یک کار سخت خلاصه‌ می‌کردم. بعدها فهمیدم که پروفسور پالمری همیشه خسته بود حتی وقتی داخل راهرو همدیگر را می‌دیدیم و به سلام من با لبخند جوابی می‌داد.
او را فقط یک بار با یک زن دیدم. دخترک وقتی او جلوی همان ساختمان پُک‌های عمیق به سیگارش می‌زد، از دور ظاهر شد طوری که پشت مرد به او باشد، رسید و‌ سلام کرد. پروفسور پُک را تمام کرد با مکثی کوتاه و برگشت، جواب سلام داد، در حالی که حالت چهره‌اش تغییر نکرده بود، فکری بود، شاید هم بی‌تفاوت. دختر دامنی آبی داشت و (در ذهن من) زیبا یا زشت به نظر نمی‌رسید. تقریبا مطمئنم پروفسور پالمری بچه نداشت، ولی زیاد کار می‌کرد و من حالا مطمئنم که برای پول بیشتر نبود. خستگی خوراک می‌خواهد و کار خوراک خوبی است برای آدمهای خسته‌ای مثل او. امروز که دقیق‌تر می‌شوم، فکر می‌کنم او هیچ‌وقت حتی غمگین هم نبود. از اندوه عبور کرده بود. نوعی استیصال بود در نگاهش و حالا می‌دانم جوری که گیلاس مارتینی را دست می‌گرفت از سر دلتنگی نبود حتا، مرد فقط خسته بود؛ مثل همه آدمهایی که از اندوه می‌گذرند.
دیدگاه ها (۷)

جان من زنده به تأثیر هوای لب توستسازگاری نکند آب و هوای دگرم...

کَسان عتاب کنندم که ترک عشق بگویبه نقد اگر نکشد عشقم این سخن...

گفتند که نامحرمی و بوسه حرام استدل گفت که محرم‌تر از این عشق...

🗣 Hoorosh Band🎵 Tarkam Nakonia128📥 👇 http://195.201.17.103...

دبیرکل خانه پرستار: ۷۰ هزار پرستار فارغ التحصیل بیکار داریم/...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط