پارت 26
پارت 26
کسی که بزرگش کرده در اومده قاتل خانواده اشه
رایان: بسه دیگه هی بهم می گی بی غیرت منم حدی دارم
من: نه که نیستی
رایان: اون فیلم فرشته نبوده جانان فهمیده بود مجبور شدم یه فیلم علیکی درست کنم مگه من روانیم فیلم از زنم پخش کنم
رامتین: چرا از اول نگفتی
رایان: تو خونه من شنود گذاشته مادر جنده
من: این جانان چی می خواهد دیگه اخه
رایان: چه می دونم همش کیر
رامتین: ببند اون دهنتو
من: رامتین تو داداشی برو شاید درو باز کرد
هی در بزن ناز بکش هیچی به هیچی
رایان: اخه احمق کی در اتاق ضد سرقت می زنه
رامتین: من
رمان از زبان فرشته!#$%^&
مگه میشه نه نه اون دایی من نه دشمن من این دیگه باور نمی کنم نه
خدایا بگو دروغ اون منو بزرگ کرد وقتی مریض بودم بالا سرم بود نه دروغ
به حسین زنگ زدم بیاد دنبالم
پاشدم یه چیز پوشیدم باید دایی ببینم اره اینا دروغ
در باز کردم
رویا: خوبی عزیزم
رامتین: فرشته ابجی
رایان: فرشته یه حرفی بزن
ایفون رویا رفت بزنه حسین بیاد بالا
رویا: تو اینجا چیکار داری
حسین: خوبی فرشته
من: بریم
رامتین: کجا
من: دایی مو باید ببینم
رایان: منم میام
من: تو کی باشی
رایان: فرشته عزیزم من شوهرتم
من: شوهر اره اونم چه شوهری
رویا: بزار بهت توضیح بدم جریان
من: ببین حالم از هر چی جریان پریان بهم می خوره
با حسین زدیم بیرون رایان و رامتین رویا هم اومدن
حسین: می تونی بری تو
پشت میز نشسته بود رفتم تو
من: دایی جون
دایی: جانم
من: دایی من خواهرزادتم دیگه نه
دایی: نه
من: دایی تو من بزرگ کردی دیگه
دایی: اره
من: دایی تو زندان فرستادیم
دایی: اره
من: تو پدرم کشتی
دایی: اره
من: تو باعث مرگ مادرم شدی
چشامش بست
دایی: اره
من: دایی تو دایی منی دیگه
دایی: نه
من: چرا زندان فرستادیم اخه
دایی: بهت گفتم بری خارج گفتم برو پات کردی تو کفش که نه من رایان می خواهم تو خونه هم نمی تونستم حبس کنمت که مجبور م کردی
من: تو دستور دایی تو زندان ببکشتم
دایی: نه
من: بس کی منو خواست بکشه
دایی: جانان دستور داده بود به اون زنه بعد فهمیدنش خودم کاری باهاش کردم که
من: دایی تو دوستم داشتی
دایی: معلوم تو یادگار لیلی منی
من: دایی
دایی: جانم
من: قلبم درد می کنه کاش برگردیم به گذشته دایی اگه برگردیم بازم بابا و مامانم می کشی
دایی: اره
من: خیلی سنگدلی
دایی: نه اونا تو هم می کشم
من: چی
یهو بهم حمله کرد
هرچی دست و پا زدم علیکی بود
من: دایی دایی تو رو خدا ولم کن
رمان از زبان رایان!##$%^&**
استرس داشتم نگران بودم در باز کردم که دیدم عوضی داره فرشته خفه می کنه
من: ولش کن بی پدر
بلندش کردم پرت کردمش اون ور اتاق
من: فرشته عزیزم قربونت برم چشاتو باز کن
منصور: ولش کن بزار بمیره
رامتین زیر مشت و لگد گرفته بودش که حسین جداش کرد
منصور: دختر از همون به دنیا اومدنش نحس بود
کسی که بزرگش کرده در اومده قاتل خانواده اشه
رایان: بسه دیگه هی بهم می گی بی غیرت منم حدی دارم
من: نه که نیستی
رایان: اون فیلم فرشته نبوده جانان فهمیده بود مجبور شدم یه فیلم علیکی درست کنم مگه من روانیم فیلم از زنم پخش کنم
رامتین: چرا از اول نگفتی
رایان: تو خونه من شنود گذاشته مادر جنده
من: این جانان چی می خواهد دیگه اخه
رایان: چه می دونم همش کیر
رامتین: ببند اون دهنتو
من: رامتین تو داداشی برو شاید درو باز کرد
هی در بزن ناز بکش هیچی به هیچی
رایان: اخه احمق کی در اتاق ضد سرقت می زنه
رامتین: من
رمان از زبان فرشته!#$%^&
مگه میشه نه نه اون دایی من نه دشمن من این دیگه باور نمی کنم نه
خدایا بگو دروغ اون منو بزرگ کرد وقتی مریض بودم بالا سرم بود نه دروغ
به حسین زنگ زدم بیاد دنبالم
پاشدم یه چیز پوشیدم باید دایی ببینم اره اینا دروغ
در باز کردم
رویا: خوبی عزیزم
رامتین: فرشته ابجی
رایان: فرشته یه حرفی بزن
ایفون رویا رفت بزنه حسین بیاد بالا
رویا: تو اینجا چیکار داری
حسین: خوبی فرشته
من: بریم
رامتین: کجا
من: دایی مو باید ببینم
رایان: منم میام
من: تو کی باشی
رایان: فرشته عزیزم من شوهرتم
من: شوهر اره اونم چه شوهری
رویا: بزار بهت توضیح بدم جریان
من: ببین حالم از هر چی جریان پریان بهم می خوره
با حسین زدیم بیرون رایان و رامتین رویا هم اومدن
حسین: می تونی بری تو
پشت میز نشسته بود رفتم تو
من: دایی جون
دایی: جانم
من: دایی من خواهرزادتم دیگه نه
دایی: نه
من: دایی تو من بزرگ کردی دیگه
دایی: اره
من: دایی تو زندان فرستادیم
دایی: اره
من: تو پدرم کشتی
دایی: اره
من: تو باعث مرگ مادرم شدی
چشامش بست
دایی: اره
من: دایی تو دایی منی دیگه
دایی: نه
من: چرا زندان فرستادیم اخه
دایی: بهت گفتم بری خارج گفتم برو پات کردی تو کفش که نه من رایان می خواهم تو خونه هم نمی تونستم حبس کنمت که مجبور م کردی
من: تو دستور دایی تو زندان ببکشتم
دایی: نه
من: بس کی منو خواست بکشه
دایی: جانان دستور داده بود به اون زنه بعد فهمیدنش خودم کاری باهاش کردم که
من: دایی تو دوستم داشتی
دایی: معلوم تو یادگار لیلی منی
من: دایی
دایی: جانم
من: قلبم درد می کنه کاش برگردیم به گذشته دایی اگه برگردیم بازم بابا و مامانم می کشی
دایی: اره
من: خیلی سنگدلی
دایی: نه اونا تو هم می کشم
من: چی
یهو بهم حمله کرد
هرچی دست و پا زدم علیکی بود
من: دایی دایی تو رو خدا ولم کن
رمان از زبان رایان!##$%^&**
استرس داشتم نگران بودم در باز کردم که دیدم عوضی داره فرشته خفه می کنه
من: ولش کن بی پدر
بلندش کردم پرت کردمش اون ور اتاق
من: فرشته عزیزم قربونت برم چشاتو باز کن
منصور: ولش کن بزار بمیره
رامتین زیر مشت و لگد گرفته بودش که حسین جداش کرد
منصور: دختر از همون به دنیا اومدنش نحس بود
۶.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.