فیک من فقط تورو میخوام...
منو تهیونگ با هم کلی حرف زدیمو خندیدیم...از اون روز به بعد تهیونگ میومد خونه تا باهام حرف بزنه....چند روزی بود که متوجه ی کارای یواشکی کوک شدم...مثلا زیاد نمیومد خونه...یا دیر میومد...یا اگه میومد باهام حرف نمیزد همش سرش تو گوشی بود....یه بار خواب بودم که احساس کردم که کوک رفته اتاق تکش....تعجب کردم...پاشدم درو نیمع باز کردم دیدم با لباسای بیرونی خوابیده...نکنه...ن..نکنه ... خ..خیانت .....امکان نداره...بغضم گرفته بود...رفتم اتاقو سعی کردم بخوابم...صبح بیدار شدم دیدم کوک با بدو رف پایین..بدون سلام....حتما کار داره دیگه//💔💔//امروز تیا مریض بودو تهیونگ کار داشت...توخونه تنها بودم...رفتم غذا بپزم ولی حالم بد شدو رفتم دسشویی بالا اوردم...سه روزی میشه اینجوریم....بهتره برم دکتر...
تو مطب دکتر ///
+خوب..خانم دکتر من ازمایشو دادم کی جوابش میاد؟
_فک کنم الان برسه...بعله من برم جواب ازمایشتونو بیارم....
ترسیدم...نکنه سرطان داشته باشم!!اخه خالمم سرطان گرفته بود...گفته بودن ارثیه...دکتر اومد تو و برگه رو نگاه کرد...بعد چند مین گفت
_تبریک میگم خانم..شما الان باردارید...
+چ..چی؟ واقعاااا؟
_بعله...باباشون کجاس راستی؟
یکم ناراحت شدم اما نشون ندادمو گفتم
+ایشون مشغلشون زیاده نمیتونن بیان
_اهان...شما میتونید اینجا پرونده تشکیل بدید برای انجام کارا...
+اوو...ممنون میشم همینجا پرونده تشکیل بدید مرسی...
رفتم بیرون...برگرو نگاه کردم...کوچولو....بابا دوست داره؟...بیخیال...بیا بریم خونه....رفتم خونه...توراه به خودم گفتم بهتره به کوک نگم...وقتی یه ماهم شد اون موقع بهش میگم....دم در تهیونگو دیدم نگران بود...وایییی قرار بود باهم بریم پارک...فوری از تاکسی پیاده شدمو رفتم سمتش
+تهیونگ شی سلام
_سلام...نمیگی که از...
+ببخشید اتفاقی برام پیش اومد اما الان یه خبر عالی برات دارم....
_چه خبری؟
......ازدید تهیونگ......
امروز رفتم کمپانی...بعد تمرین همه ی اعضا رفتن یه گوشه...من گوشیمو تو رخکن جا گذاشتم رفتک برشدارم که صدای کوک منو سرجام میخ کوب کرد
_نگران لونا نباش اون نمیفهمه
*مطمئنی؟
_اره عشقم...
کوک داشت باکی حرف میزد...رفتم جلوترو با صحنه ای که دیدم کپ کردم.....
ادامه دارد.....
خیانتتتتت😭😭😭💔💔گفتم فوحش بارونم نکنید این یه فیکه...فیک....فففییکککک....بقیرو فلدا میزالم..شارجم داله تموم میشح بای😭💔
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
تو مطب دکتر ///
+خوب..خانم دکتر من ازمایشو دادم کی جوابش میاد؟
_فک کنم الان برسه...بعله من برم جواب ازمایشتونو بیارم....
ترسیدم...نکنه سرطان داشته باشم!!اخه خالمم سرطان گرفته بود...گفته بودن ارثیه...دکتر اومد تو و برگه رو نگاه کرد...بعد چند مین گفت
_تبریک میگم خانم..شما الان باردارید...
+چ..چی؟ واقعاااا؟
_بعله...باباشون کجاس راستی؟
یکم ناراحت شدم اما نشون ندادمو گفتم
+ایشون مشغلشون زیاده نمیتونن بیان
_اهان...شما میتونید اینجا پرونده تشکیل بدید برای انجام کارا...
+اوو...ممنون میشم همینجا پرونده تشکیل بدید مرسی...
رفتم بیرون...برگرو نگاه کردم...کوچولو....بابا دوست داره؟...بیخیال...بیا بریم خونه....رفتم خونه...توراه به خودم گفتم بهتره به کوک نگم...وقتی یه ماهم شد اون موقع بهش میگم....دم در تهیونگو دیدم نگران بود...وایییی قرار بود باهم بریم پارک...فوری از تاکسی پیاده شدمو رفتم سمتش
+تهیونگ شی سلام
_سلام...نمیگی که از...
+ببخشید اتفاقی برام پیش اومد اما الان یه خبر عالی برات دارم....
_چه خبری؟
......ازدید تهیونگ......
امروز رفتم کمپانی...بعد تمرین همه ی اعضا رفتن یه گوشه...من گوشیمو تو رخکن جا گذاشتم رفتک برشدارم که صدای کوک منو سرجام میخ کوب کرد
_نگران لونا نباش اون نمیفهمه
*مطمئنی؟
_اره عشقم...
کوک داشت باکی حرف میزد...رفتم جلوترو با صحنه ای که دیدم کپ کردم.....
ادامه دارد.....
خیانتتتتت😭😭😭💔💔گفتم فوحش بارونم نکنید این یه فیکه...فیک....فففییکککک....بقیرو فلدا میزالم..شارجم داله تموم میشح بای😭💔
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۳۴.۰k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.