آلفاواومگا
#آلفاواومگا
#part:13
کوک:من عصبی نیستم الان تو عصبیم میکنی (عربدع)
رز که از صدا کوک ترسید بغضش شکست و از اونجا رفت کوک حالت چهرش تغییر کرد صدا گریش به گوشش میخورد رز غیب شده بود و هیچ جا معلوم نبود ولی صدا گریش تو کوهستان اکو میشد و این قلب کوک رو میلرزوند
کوک:رز کجایی
کوک سمت جاده رفت تا دنبال رز بگرده
رز:بعد از این سفر قول میدم دیگه منو نبینی خیلی ازیتت کردم حتی میتونی برگردی الان
کوک:رز این چرت و پرتارو نگو همین الان بیا بیرون
رز:نمیام(گریه شدید)
کوک:نیایی بیرون خودم پیدات میکنم
رز:میتونی پیدا کن
کوک با قدرت ذهنیش دنبال رز گشت که بلاخره پشته تپه پیداش کرد کوک به طرفه اون قسمت رفت رز گریه میکرد
کوک:هی الان طلبکارم شدیم بانو؟
رز:نخیرم من هیچم تقصیری ندارم
کوک:ناز کشیدن بلد نیستم
رز:منم واست ناز نکردم مرتیکه
کوک:چقدر تو بی تربیتی
رز:به خودت رفتم
کوک رز رو محکم بغل کرد قلب رز مثل گونجیشک میزد پسرک دستشو رو موها و صورت دخترک میکشید
کوک:معذرت میخوام باشه؟گریه نکن خواهش میکنم
رز دستشو دور گردن کوک انداخت و گفت
رز:دیگه باهام مثل غریبه ها رفتار نکن
کوک:قطعا آدم خواصی هستی وگرنه هیچ وقت بهت نگاهم نمیکردم
کوک به رز نگاه کرد که رز کوک رو حول داد و شروع کرد دوییدن
رز:دنبالم بیا
کوک:پس میخوای بازی کنی(پوزخند)
کوک دنبال رز افتاد و میدوییدن سرعت تغییر مودشون خدا بود کوک سرعتشو بیشتر کرد و پرید سمت دخترک و باهم رو زمین افتادن کوک رز رو برگردوند و شروع کرد به قلقلک دادنش و رز شروع کرد خندیدن
رز:وای کوک نکن خواهش میکنم(خنده بلند)کوککک
کوک:تا تو باشی منو قال نزاری بری دخترجون
کوک سرشو تو گردن رز برد که رز تعجب کرد کوک هم تازه فهمیده بود چیکار کرده به رز نگاه کرد دخترک نفس نفس میزد کوک ناخودآگاه لباشو رو محکم رو لبا رز گذاشت و بی تردید دخترک هم شروع کرد همراهی کردن و موهایه پسرک رو چنگ میزد رز دستشو تو برف مشت کرد و همونو محکم به کوک زد که کوک به خودش اومد و کنار رفت
کوک:متاسفم ن نمیخواستم
رز:مشکلی نیست پیش میاد
کوک:باید بریم
کوک و رز راه افتادن و بلاخره رسیدن یه غار بود که وسطش آبشار بود
رز:خدایا اینجارو ببین
رز رفت تو غار و کوک هم همراهش رفت چیزی از اون دور برق میزد نزدیکش رفت با دیدن یه شیشه و فولود سفید رنگی زیر اونو برداشت اما وقتی برداشت چیزی جلو چشمش و گرفت یه مار غول پیکر
کوک:رز زود باش بیا
رز به طرف کوک دویید مار دنبالشون اومد ولی کوک محکم به غار زد و تمام سنگ ها ریخت جلو ورودی یدونم رو سر مار افتاد و مرد رز به فولود مادرش نگاه کرد و لبخندی زد
کوک:چقدر قشنگه
رز یه جا نشست و فولود رو جلو لبش گرفت و شروع کرد فولود زدن
#part:13
کوک:من عصبی نیستم الان تو عصبیم میکنی (عربدع)
رز که از صدا کوک ترسید بغضش شکست و از اونجا رفت کوک حالت چهرش تغییر کرد صدا گریش به گوشش میخورد رز غیب شده بود و هیچ جا معلوم نبود ولی صدا گریش تو کوهستان اکو میشد و این قلب کوک رو میلرزوند
کوک:رز کجایی
کوک سمت جاده رفت تا دنبال رز بگرده
رز:بعد از این سفر قول میدم دیگه منو نبینی خیلی ازیتت کردم حتی میتونی برگردی الان
کوک:رز این چرت و پرتارو نگو همین الان بیا بیرون
رز:نمیام(گریه شدید)
کوک:نیایی بیرون خودم پیدات میکنم
رز:میتونی پیدا کن
کوک با قدرت ذهنیش دنبال رز گشت که بلاخره پشته تپه پیداش کرد کوک به طرفه اون قسمت رفت رز گریه میکرد
کوک:هی الان طلبکارم شدیم بانو؟
رز:نخیرم من هیچم تقصیری ندارم
کوک:ناز کشیدن بلد نیستم
رز:منم واست ناز نکردم مرتیکه
کوک:چقدر تو بی تربیتی
رز:به خودت رفتم
کوک رز رو محکم بغل کرد قلب رز مثل گونجیشک میزد پسرک دستشو رو موها و صورت دخترک میکشید
کوک:معذرت میخوام باشه؟گریه نکن خواهش میکنم
رز دستشو دور گردن کوک انداخت و گفت
رز:دیگه باهام مثل غریبه ها رفتار نکن
کوک:قطعا آدم خواصی هستی وگرنه هیچ وقت بهت نگاهم نمیکردم
کوک به رز نگاه کرد که رز کوک رو حول داد و شروع کرد دوییدن
رز:دنبالم بیا
کوک:پس میخوای بازی کنی(پوزخند)
کوک دنبال رز افتاد و میدوییدن سرعت تغییر مودشون خدا بود کوک سرعتشو بیشتر کرد و پرید سمت دخترک و باهم رو زمین افتادن کوک رز رو برگردوند و شروع کرد به قلقلک دادنش و رز شروع کرد خندیدن
رز:وای کوک نکن خواهش میکنم(خنده بلند)کوککک
کوک:تا تو باشی منو قال نزاری بری دخترجون
کوک سرشو تو گردن رز برد که رز تعجب کرد کوک هم تازه فهمیده بود چیکار کرده به رز نگاه کرد دخترک نفس نفس میزد کوک ناخودآگاه لباشو رو محکم رو لبا رز گذاشت و بی تردید دخترک هم شروع کرد همراهی کردن و موهایه پسرک رو چنگ میزد رز دستشو تو برف مشت کرد و همونو محکم به کوک زد که کوک به خودش اومد و کنار رفت
کوک:متاسفم ن نمیخواستم
رز:مشکلی نیست پیش میاد
کوک:باید بریم
کوک و رز راه افتادن و بلاخره رسیدن یه غار بود که وسطش آبشار بود
رز:خدایا اینجارو ببین
رز رفت تو غار و کوک هم همراهش رفت چیزی از اون دور برق میزد نزدیکش رفت با دیدن یه شیشه و فولود سفید رنگی زیر اونو برداشت اما وقتی برداشت چیزی جلو چشمش و گرفت یه مار غول پیکر
کوک:رز زود باش بیا
رز به طرف کوک دویید مار دنبالشون اومد ولی کوک محکم به غار زد و تمام سنگ ها ریخت جلو ورودی یدونم رو سر مار افتاد و مرد رز به فولود مادرش نگاه کرد و لبخندی زد
کوک:چقدر قشنگه
رز یه جا نشست و فولود رو جلو لبش گرفت و شروع کرد فولود زدن
۱۵.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.