حوس عشق پارت ۲۲
تهیونگ:میرا دلت میخواد جونگ کوک داغون شه میخوای جونگ کوک قلبش درد بگیره من:نه تهیونگ:پس ازش جدا نشو اصلا همچین کاری نکن من اونو میشناسم میدونم اون چند ماهی که نبودی جونگ کوک چی کشیده اون اولش که کلا داغون بود بعدش عصبی بود من:واقعا تهیونگ:آره واقعا من:باشه هنچین کاری نمیکنم کنارش میمونم ولی میترسم هنوز تهیونگ:آیییی میرا نترس خوبه جونگ کوک بهت گفته نمیزاره کاریت کنه اگرم بیاد تو این خونه ما یکاری میکنیم که فکر کنه اشتباه اومده 😁😂😂 من:😂 تهیونگ:الانم دیگه از چیزی نترس و برو تو اتاقت تا جونگ کوک نیومده من:باشه بعد رفتم بیرون تو اتاق یهو دیدم جونگ کوک رو تخت نشسته بعد تو گوشیش بود و بهم نگاه نمیکرد کوک:کجا بودی من:دسشویی کوک:آهان دسشویی بودی من:اوهوم بهم نگاه نمیکرد رفتم کنارش نشستم بعد رفت اونور حوله تنش بود (هههه بله جونگ کوک فهمیده) رفت اونور لباس پوشید من:جونگ کوک چیزی شده کوک:نه نشده من:پس چرا بهم نگاه نمیکنی دنبالش اینور اونور میرفتم دوساعت فقط میخواست بند حولشو باز کنه من:جونگ کوک چرا اینجوری میکنی کوک:چجوری میکنم کاری نمیکنم من:جونگ کوک یه جا صبر کن پس چرا باهام سرد برخورد میکنی کوک:نه سرد برخورد. نمیکنم من:چرا دیگه داری سرد برخورد میکنه بعد صداشو انداخت تو گلوش و با لحن عصبانی گفت کوک:گفتم باهات سرد برخورد نمیکنم من:چرا داد میزنی کوک:من کی داد زدم من:همین الان بگو نمیخوای ببینیم من میرم خونه خودم کوک:چرت و پرت نگو میرا من:جونگ کوک خوب بگو چی شده چیکار کردم اینجوری باهام رفتار میکنی بعد لباسشو پوشید کوک:الان بهت میگم بعد رفت در و بست و قفل کرد قشنگ من:چرا در و قفل میکنی کوک:من چقدر برات مهمم من:خیلی برام مهمی بعد میومد جلو من میرفتم عقب کوک:چقدر دوستم داری من:جونگ کوک این چه سوالیه آخه من خیلی دوست دارم کوک:نه تو منو دوست نداری من:کی گفته من تو رو دوست ندارم هانن کی گفته کوک:داد نزن به من میگی رفتی دسشویی ولی رفته بودی اتاق تهیونگ همه حرفاتونو شنیدم من اگه برات مهم بودم میومدی بهم میگفتی اون عوضی پیدات کرده من:نخواستم بفهمی چون نمی تونستم ببینم بخاطر من اتفاقی برات بیوفته کوک:من مهم نیستم تو مهمی تو گفتی میخوای ازم جدا شی تو خیلی گوه میخوری همون چند سال دوریت برام کافیه که میتونستن مردم و از زنده تشخیص بدن بعد افتادم رو تخت کوک:میرا تو حق نداری منو ول کنی بزاری بری من:جونگ کوک آروم صداش کردم ولی باز حرف تودشو میزد کوک:میرا تو حق نداری منو ول کنی بری یه جای دیگه من:جونگ کوک(با داد) بعد پاشدم وایسادم من:جونگ کوک مامان بابا بخاطر اون عوضی کشته شد مامان و بابام بخاطر اون مردن اون کثافت کشتشون کوک:میرا چی میگی من:دارم میگم دیگه مامان بابام مردن😭😭
۳۴.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.