داستانهای اصول کافی:
داستانهای اصول کافی:
فضایل امیرالمؤمنین ع:
پیوند تنگاتنگ علی (ع) با پیامبر (ص)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت علی (ع) هر روز یک نوبت و هر یک نوبت، به حضور پیامبر (ص) می رفت، پیامبر (ع) با او خلوت می کرد و در هر موضوعی، علی (ع) را به رموز و اسرار، آگاه می نمود و هیچ را از علی (ع) پنهان نساخت، اصحاب پیامبر (ص) می دانستند که پیامبر (ص) جز با علی (ع) این گونه خصوصی نبود و غالبا علی (ع) در خانه خود بود و پیامبر (ص) نزد علی (ع) می آمد و بیشتر همنشینی پیامبر (ص) با علی (ع)، در خانه علی (ع)صورت می گرفت و گاهی علی (ع) به پیامبر (ص) می رفت، پیامبر (ص) زنان خود را از خانه بیرون می کرد و تنها با علی (ع) هم سخن می شد، ولی وقتی که پیامبر (ص) به خانه علی (ع) می آمد، فاطمه (س) و پسران فاطمه (س) (یعنی حسن و حسین) را از خانه بیرون نمی کرد، علی (ع) هر سوال می کرد پیامبر (ص) پاسخ می داد وقتی که سوالش تمام می شد و سکوت می کرد، پیامبر (ص) آغاز سخن می نمود، هیچ آیه ای بر رسول خدا (ص) نازل نشد، مگر اینکه آن را برای علی (ع) خواند و املاء فرمود، پیامبر (ص) همه احکام از حلال و حرام و امر و نهی گذشته و آینده و کتابی که بر پیامبران قبل نازل شد را به علی (ع) آموخت، علی (ع) همه آنها را به خاطرش سپرد و حتی یک حرف آن را فراموش نکرد.
سپس پیامبر (ص) دست مبارک خود را بر سینه علی (ع) نهاد و چنین دعا کرد: (خدایا قلب علی (ع) را از علم و شناخت و حکم و نور، پر کن).
من به آن حضرت عرض کردم: (ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت، از زمانی که آن دعا را درباره من کردی، چیزی را فراموش نکردم و آنچه را هم ننوشتم، از یادم نرفت، اکنون با این حال ترس آن هست که فراموش کنم؟).
پیامبر (ص) فرمود:
(لا، لست اتخوف علیک النیسان والجهل)
: (نه، در مورد تو ترس فراموشی و نادانی ندارم) (171)
فضایل امیرالمؤمنین ع:
پیوند تنگاتنگ علی (ع) با پیامبر (ص)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت علی (ع) هر روز یک نوبت و هر یک نوبت، به حضور پیامبر (ص) می رفت، پیامبر (ع) با او خلوت می کرد و در هر موضوعی، علی (ع) را به رموز و اسرار، آگاه می نمود و هیچ را از علی (ع) پنهان نساخت، اصحاب پیامبر (ص) می دانستند که پیامبر (ص) جز با علی (ع) این گونه خصوصی نبود و غالبا علی (ع) در خانه خود بود و پیامبر (ص) نزد علی (ع) می آمد و بیشتر همنشینی پیامبر (ص) با علی (ع)، در خانه علی (ع)صورت می گرفت و گاهی علی (ع) به پیامبر (ص) می رفت، پیامبر (ص) زنان خود را از خانه بیرون می کرد و تنها با علی (ع) هم سخن می شد، ولی وقتی که پیامبر (ص) به خانه علی (ع) می آمد، فاطمه (س) و پسران فاطمه (س) (یعنی حسن و حسین) را از خانه بیرون نمی کرد، علی (ع) هر سوال می کرد پیامبر (ص) پاسخ می داد وقتی که سوالش تمام می شد و سکوت می کرد، پیامبر (ص) آغاز سخن می نمود، هیچ آیه ای بر رسول خدا (ص) نازل نشد، مگر اینکه آن را برای علی (ع) خواند و املاء فرمود، پیامبر (ص) همه احکام از حلال و حرام و امر و نهی گذشته و آینده و کتابی که بر پیامبران قبل نازل شد را به علی (ع) آموخت، علی (ع) همه آنها را به خاطرش سپرد و حتی یک حرف آن را فراموش نکرد.
سپس پیامبر (ص) دست مبارک خود را بر سینه علی (ع) نهاد و چنین دعا کرد: (خدایا قلب علی (ع) را از علم و شناخت و حکم و نور، پر کن).
من به آن حضرت عرض کردم: (ای پیامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت، از زمانی که آن دعا را درباره من کردی، چیزی را فراموش نکردم و آنچه را هم ننوشتم، از یادم نرفت، اکنون با این حال ترس آن هست که فراموش کنم؟).
پیامبر (ص) فرمود:
(لا، لست اتخوف علیک النیسان والجهل)
: (نه، در مورد تو ترس فراموشی و نادانی ندارم) (171)
۴.۶k
۰۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.