نگاهی دیگر به عید قربان
نگاهی دیگر به عید قربان
"بت ها شکستنی بودند و باورها ماندنی.
چه ساده دل بود ابراهیم!"
ابراهیم شاید با خوش دلی و ساده انگاری خود، گمان برد که با شکستن بت ها بیرونی،نقطه ی پایانی را بر بت پرستی آدمی خواهد نهاد، غافل ازآنکه، بت اصیل و بنیادی، در درون آدمی همان فهم غلط او از بنیان حقیقت است.
بت بیرونی شکست اما چه تلخ که آدمی همچنان دل مشغول پرستیدن بت های ذهنی غیر معقول خویش گشت...
ار روزگار قدیم تا جدید، شوربختانه آن بت عمومی که گریبان آدمی را گرفته است، ظاهر پرستی اوست. آدمی به جای اینکه غور در هسته و معنای اصیل مناسک و مفاهیم کند، روی پوسته این مفاهیم و مناسک، شناور میگردد که شنای در سطح،بسیار سهل تر از غور در عمق است!
یکی از مصادیق این آفت، همین عید قربان، و قربانی کردن حیوان بی زبان به جای قربانی کردن نفسانیت و اژدرهای درون(نفس و نفسانیت) است!
فلسفه قربانی کردن،در کهن روایت دینی ابراهیم و اسماعیل، چیزی جز قربانی کردن "منیت" ابراهیم که مصداقی از "عموم بنی بشر" است،نیست! او آنجا ناگزیر است که در مواجه با "امر قدسی" تمام دلبستگی های انسانی و جسمانی خویش را که نهایتا اصیل ترین آن عاطفه پدری است،قربانی کند تا شاید راهی به ساحت روحانیت ربوبی بیابد. -(جالب اینجاست که در این میان، اسماعیل فرزند،خود غره به قربانی شدن در راه حق است که ابراهیم پدر برگزیده است که
"عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است"
و لذا در ره این سودا بی حذر،ز سر، آزادی میکند و "سربازی" پیشه میگیرد و ابراهیم را به اجابت این خواسته که همان قربانی شدن اوست،تشویق و تحریک مینماید.)_ به فرجام و در این میان البته قربانی اصلی خود ابراهیم است: به تعبیر سروش «پدری که تیغ بر گلوی فرزند گذاشته، بی گمان قبل او خود هزار بار مرده است،که کشتن فرزند کشتن چیزی جز کشتن خویشتن نیست.»
حال در این فحوا،ما عموم آدمیان،پوسته این منسک را از ابراهیم گرفته ایم و عظمت و هسته ی درونی او را وا گذارده ایم! به جای اینکه نفس خویش قربانی کنیم، صرفا بطریق قراردادی، گوسفند بی زبانی را می کشیم و بر جوی خون او،سرود فتح معنا و معنویت سر میدهیم! غافل از آنکه :
نفس خود قربان نما در راه او
نی که خون جاری کنی در آب جو!
به طور ظاهری و بیرونی،گوسفندی را می کشیم اما هر روز گرگ درونمان را فربه تر و دریده تر میکنیم:
ای شهان کشتیم ما خصم برون
زوبتر خصمی ما را در درون!
مولوی.
جالب اینجاست که هزینه این سوفهم مان را حیوانی باید با خون و جان خویشتنش بپردازد! به تعبیر زیبای شاعرانه ای،سهم گوسفند از زندگی، لذت کشتار قصابانه ی ما میشود. چه عید فرخنده ای!
#امین_جباری
"بت ها شکستنی بودند و باورها ماندنی.
چه ساده دل بود ابراهیم!"
ابراهیم شاید با خوش دلی و ساده انگاری خود، گمان برد که با شکستن بت ها بیرونی،نقطه ی پایانی را بر بت پرستی آدمی خواهد نهاد، غافل ازآنکه، بت اصیل و بنیادی، در درون آدمی همان فهم غلط او از بنیان حقیقت است.
بت بیرونی شکست اما چه تلخ که آدمی همچنان دل مشغول پرستیدن بت های ذهنی غیر معقول خویش گشت...
ار روزگار قدیم تا جدید، شوربختانه آن بت عمومی که گریبان آدمی را گرفته است، ظاهر پرستی اوست. آدمی به جای اینکه غور در هسته و معنای اصیل مناسک و مفاهیم کند، روی پوسته این مفاهیم و مناسک، شناور میگردد که شنای در سطح،بسیار سهل تر از غور در عمق است!
یکی از مصادیق این آفت، همین عید قربان، و قربانی کردن حیوان بی زبان به جای قربانی کردن نفسانیت و اژدرهای درون(نفس و نفسانیت) است!
فلسفه قربانی کردن،در کهن روایت دینی ابراهیم و اسماعیل، چیزی جز قربانی کردن "منیت" ابراهیم که مصداقی از "عموم بنی بشر" است،نیست! او آنجا ناگزیر است که در مواجه با "امر قدسی" تمام دلبستگی های انسانی و جسمانی خویش را که نهایتا اصیل ترین آن عاطفه پدری است،قربانی کند تا شاید راهی به ساحت روحانیت ربوبی بیابد. -(جالب اینجاست که در این میان، اسماعیل فرزند،خود غره به قربانی شدن در راه حق است که ابراهیم پدر برگزیده است که
"عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است"
و لذا در ره این سودا بی حذر،ز سر، آزادی میکند و "سربازی" پیشه میگیرد و ابراهیم را به اجابت این خواسته که همان قربانی شدن اوست،تشویق و تحریک مینماید.)_ به فرجام و در این میان البته قربانی اصلی خود ابراهیم است: به تعبیر سروش «پدری که تیغ بر گلوی فرزند گذاشته، بی گمان قبل او خود هزار بار مرده است،که کشتن فرزند کشتن چیزی جز کشتن خویشتن نیست.»
حال در این فحوا،ما عموم آدمیان،پوسته این منسک را از ابراهیم گرفته ایم و عظمت و هسته ی درونی او را وا گذارده ایم! به جای اینکه نفس خویش قربانی کنیم، صرفا بطریق قراردادی، گوسفند بی زبانی را می کشیم و بر جوی خون او،سرود فتح معنا و معنویت سر میدهیم! غافل از آنکه :
نفس خود قربان نما در راه او
نی که خون جاری کنی در آب جو!
به طور ظاهری و بیرونی،گوسفندی را می کشیم اما هر روز گرگ درونمان را فربه تر و دریده تر میکنیم:
ای شهان کشتیم ما خصم برون
زوبتر خصمی ما را در درون!
مولوی.
جالب اینجاست که هزینه این سوفهم مان را حیوانی باید با خون و جان خویشتنش بپردازد! به تعبیر زیبای شاعرانه ای،سهم گوسفند از زندگی، لذت کشتار قصابانه ی ما میشود. چه عید فرخنده ای!
#امین_جباری
۲.۷k
۲۳ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.