black dream p23
لب تر کرد و آروم لب زد
" میشه یه سوال بپرسم؟" a,t
از لحنش جا خورد و سرش تکون داد
" چرا با من اینطوری میکنی؟ بخدا من خانواده دارم نگرانم میشن من از اون دخترا نیستم من فقط میخوام بدونم چرا منو اینجا آوردی من که کاری نکردم " a,t
یکم آروم بود هنوز ، نفس عمیقی کشید و شیشه رو پایین آورد
"فکر میکنی انقدر به خانوادت فکر میکنی اونا به فکرتن؟" jk
از سؤالش جا خورد
" چرا نباید باشن ؟ مگه من مشکلی دارم ؟" a,y
پوزخندش حس کرد ، بلند شد و شیشه رو هم برداشت
" فقط تا آخر عمرت اینجایی " jk
عصبی بلند شد و صداش و بالا برد
" تو دیونه ای ، تو حق نداری منو اینجا زندانی کنی" a,t
عصبی سمتش برگشت و دستش رو محکم دور گلوش انداخت
"دارم توله سگ دارمممممم ، تو کی هستی که به من دستور میدی؟ هااااا؟" jk
گلوش رو با شدت ول کرد که روی زمین افتاد
" برو گمشو غذا درست کن حوصله ور ور کردناتو ندارم ، من از آدمای فضول خوشم نمیاد توله اینوتوی گوشت فرو کن " jk
چیزی نگفت و به رفتنش نگاه کرد ، کمی لنگ میزد و معلوم بود مشروب تاثیر خودشو گذاشته
اما اینجا نمیتونی جلوی این دخترو بگیری
با خودش خندید و زمزمه کرد
" چقدر بد ، من اول فضول بودم بعد دست و پا در اوردم " a,t
مشغول پخت غذا بود و افکاری نامعلوم ، شلوغ و پخش...
چیزی دور کمرش حس کرد و سریع به خودش لرزید و از افکارش بیرون اومد
با دیدن دستای بزرگ و گرم اون تعجب کرد ، لبای جئون دم گوشش نشست و آروم و سوزناک زمزمه کرد:
" تو ، بدجوری آرومی، کنار یه روانی" jk
لبش پایین تر اومد و روی پوست گردنش نشست
آروم لباش جا به جا میشد و توجهی به کاراش نداشت
" خیلی شیرینی توله"jk
آقا من نمیفهمم شرایط میزارم نمی رسونید پارت میزارم میگید چرا انقدر دیر میزاری چند چندین شماها؟
" میشه یه سوال بپرسم؟" a,t
از لحنش جا خورد و سرش تکون داد
" چرا با من اینطوری میکنی؟ بخدا من خانواده دارم نگرانم میشن من از اون دخترا نیستم من فقط میخوام بدونم چرا منو اینجا آوردی من که کاری نکردم " a,t
یکم آروم بود هنوز ، نفس عمیقی کشید و شیشه رو پایین آورد
"فکر میکنی انقدر به خانوادت فکر میکنی اونا به فکرتن؟" jk
از سؤالش جا خورد
" چرا نباید باشن ؟ مگه من مشکلی دارم ؟" a,y
پوزخندش حس کرد ، بلند شد و شیشه رو هم برداشت
" فقط تا آخر عمرت اینجایی " jk
عصبی بلند شد و صداش و بالا برد
" تو دیونه ای ، تو حق نداری منو اینجا زندانی کنی" a,t
عصبی سمتش برگشت و دستش رو محکم دور گلوش انداخت
"دارم توله سگ دارمممممم ، تو کی هستی که به من دستور میدی؟ هااااا؟" jk
گلوش رو با شدت ول کرد که روی زمین افتاد
" برو گمشو غذا درست کن حوصله ور ور کردناتو ندارم ، من از آدمای فضول خوشم نمیاد توله اینوتوی گوشت فرو کن " jk
چیزی نگفت و به رفتنش نگاه کرد ، کمی لنگ میزد و معلوم بود مشروب تاثیر خودشو گذاشته
اما اینجا نمیتونی جلوی این دخترو بگیری
با خودش خندید و زمزمه کرد
" چقدر بد ، من اول فضول بودم بعد دست و پا در اوردم " a,t
مشغول پخت غذا بود و افکاری نامعلوم ، شلوغ و پخش...
چیزی دور کمرش حس کرد و سریع به خودش لرزید و از افکارش بیرون اومد
با دیدن دستای بزرگ و گرم اون تعجب کرد ، لبای جئون دم گوشش نشست و آروم و سوزناک زمزمه کرد:
" تو ، بدجوری آرومی، کنار یه روانی" jk
لبش پایین تر اومد و روی پوست گردنش نشست
آروم لباش جا به جا میشد و توجهی به کاراش نداشت
" خیلی شیرینی توله"jk
آقا من نمیفهمم شرایط میزارم نمی رسونید پارت میزارم میگید چرا انقدر دیر میزاری چند چندین شماها؟
۴۸.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.