به جا ن عزيزت وقتي از تو پرم!!! نمي توانم از تو نگويم ،با
به جا ن عزيزت وقتي از تو پرم!!! نمي توانم از تو نگويم ،با تو...
از عشق.... از باران...
در سكوت، تنها با تو حرف مي زنم/در تاريكي اتاق به تويي كه در قاب
پنجره ي ذهنم ايستاده اي خيره مي شوم......!
حتي همين قاب شكسته كه دريا را تا نزديكيه لمس مي آورد
تويي كه در ساحل ذهنم قدم مي زني و اين ،ردگامهاي توست بر ماسه هاي خيالم!!!
ميخندم نه به تو،به اين خيال لعنتي!!!
خيلي دلم براي تو تنگ شده نه اينكه نديده باشمت
نه !!!
حتي خيال تو را در آغوش ميكشم
ولي...!؟
از عشق.... از باران...
در سكوت، تنها با تو حرف مي زنم/در تاريكي اتاق به تويي كه در قاب
پنجره ي ذهنم ايستاده اي خيره مي شوم......!
حتي همين قاب شكسته كه دريا را تا نزديكيه لمس مي آورد
تويي كه در ساحل ذهنم قدم مي زني و اين ،ردگامهاي توست بر ماسه هاي خيالم!!!
ميخندم نه به تو،به اين خيال لعنتي!!!
خيلي دلم براي تو تنگ شده نه اينكه نديده باشمت
نه !!!
حتي خيال تو را در آغوش ميكشم
ولي...!؟
۲۴۷
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.