بیبی نازنین من★
بیبی نازنین من★
پارت:سه★
چویا با حالت پاپی رفت و آمد
"بیا حالا داگ..ی شو
*چشم
"روی تخت
*آها چشم
نویسنده:رفته رفته ضربه های دازای محکم تر می شد
*هفتاد و نه
هشتاد
"خوبه حالا روی باس..نت بشین
*نباید بگم ولی پس
چشم
نویسنده:چویا روی با..س..نش نشست و هیسه ای کشید
"دید که چویا به نفس نفس افتاده یک لیوان آب داد به چویا
" بخور
*چشم
زره ای از آب رو خورد و گفت
مرسی
"همشو بخور
*ن.نمی تونم
"اوکی
دیگه وقت چیه؟
*گگیرره ی سس..ین..ه
"چند دقیقه؟
*90 دققیقه
"بخواب رو تخت
منم میرم گیره رو میارم
..........
خوب ببین اونو وصل میکنم به س..ینه ها..ت
و زنجیرشون رو بین دهنت میگیری
*چشم
"خوبه حالا زنجیرشو بین دهنت بگیر
*چشم
چویا ناله ی خفیفی کشید
"تا نود دقیقه توی دهنت نگهش دار
............
هممم خوبه،میتونی درش بیاری
حالا قبل س..ا..ک زدنت
بیا قوانینو مرور کنیم
"به من میگی؟
*ارباب
"هرچی من گفتم میگی؟
* چشم
"توی کار من
*اما،ولی،چرا نمیارم
"خوبه حالا جایزه میگیری
بین 30 دقیقه سا..ک زدن یا 30 ضربه شلاق انتخاب کن
*اممم میشه بهم شلا..ق بزنید
"راستی اضافه کنم شلا..ق به دی..ک..ت
چویا چون تجربه ای نداشت باز هم شلاق رو انتخاب کرد
"خودت خواستی
بشمار
اولین ضربه که به دی..ک چویا خورد جیغش رفت هوا
"دهنتو ببند این دهن فقط برای ناله کردن باید باز بشه
چویا میدونست که اگه اطاعت نکنه بلای بد تری سرش میاد
پس آروم گفت
*چشم
"بلند تر
*چچشششمم
29 30
خوبه پاپ..ی خودم
اگه جواب کامنتتونو ندادم یعنی حال نداشتم
ببخشید
پارت:سه★
چویا با حالت پاپی رفت و آمد
"بیا حالا داگ..ی شو
*چشم
"روی تخت
*آها چشم
نویسنده:رفته رفته ضربه های دازای محکم تر می شد
*هفتاد و نه
هشتاد
"خوبه حالا روی باس..نت بشین
*نباید بگم ولی پس
چشم
نویسنده:چویا روی با..س..نش نشست و هیسه ای کشید
"دید که چویا به نفس نفس افتاده یک لیوان آب داد به چویا
" بخور
*چشم
زره ای از آب رو خورد و گفت
مرسی
"همشو بخور
*ن.نمی تونم
"اوکی
دیگه وقت چیه؟
*گگیرره ی سس..ین..ه
"چند دقیقه؟
*90 دققیقه
"بخواب رو تخت
منم میرم گیره رو میارم
..........
خوب ببین اونو وصل میکنم به س..ینه ها..ت
و زنجیرشون رو بین دهنت میگیری
*چشم
"خوبه حالا زنجیرشو بین دهنت بگیر
*چشم
چویا ناله ی خفیفی کشید
"تا نود دقیقه توی دهنت نگهش دار
............
هممم خوبه،میتونی درش بیاری
حالا قبل س..ا..ک زدنت
بیا قوانینو مرور کنیم
"به من میگی؟
*ارباب
"هرچی من گفتم میگی؟
* چشم
"توی کار من
*اما،ولی،چرا نمیارم
"خوبه حالا جایزه میگیری
بین 30 دقیقه سا..ک زدن یا 30 ضربه شلاق انتخاب کن
*اممم میشه بهم شلا..ق بزنید
"راستی اضافه کنم شلا..ق به دی..ک..ت
چویا چون تجربه ای نداشت باز هم شلاق رو انتخاب کرد
"خودت خواستی
بشمار
اولین ضربه که به دی..ک چویا خورد جیغش رفت هوا
"دهنتو ببند این دهن فقط برای ناله کردن باید باز بشه
چویا میدونست که اگه اطاعت نکنه بلای بد تری سرش میاد
پس آروم گفت
*چشم
"بلند تر
*چچشششمم
29 30
خوبه پاپ..ی خودم
اگه جواب کامنتتونو ندادم یعنی حال نداشتم
ببخشید
۵۰۷
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.