معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
عنوان کتاب:قیدار
ناشر:افق
نویسنده:رضا امیر خانی
نوبت چاپ:یازدهم
کتاب قِیدار حکایت مردی است که درخت مردانگی را خود به تنهایی آبیاری کرده و پرورش داده. مردی که امثال او در میان ما کم نبوده و نیستند اما برای خودشان مرام و مسلکی دارند. مرام نامه شان را که بخوانی در مقدمه اش نوشته اند که: "خوش نامی قدم اول است...از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود...قدم آخر، گمنامی است...طوباللغرباء!"
رضا امیرخانی هم این بار راوی زندگی یکی از این مردان است. مردی به نام قِیدار. اهل تهران. صاحب یک گاراژ بزرگ با کلی ماشین سنگین. دست بده دارد و سر سفره ای که می اندازد کلی آدم دورش می شینن. حتی بارها شده وقتی به همراه شهلاجان- همسرش- به سفره خانه بین راه می رود همه سفره خانه را مهمان می کند.
«قیدار میگوید: - ناصر! این خاورِ صفر ترگل ورگلی را که زیرِ پات انداختم، کجا بردی آچارکشی؟ ناصر خندهاش را میخورد. - همان درویش مکانیک که امر کرده بودید... - پس نیشت را ببند... همان درویش مکانیک که امر فرموده بودیم، آچارکشی کرد... درست؟ آچارکشی یعنی چه؟ - چوبکاری میکنید قیدارخان... شوفر بیابانیم ناسلامتی. پیچهای خاور را باز کرد و دوباره بست دیگر... آچارکشی یعنی همین دیگر... درشتش یعنی همین، ریزش را هم اگر بلد بودم که ناصرشوفر نمیشدم و توی بیابانها آواره نمیشدم، میشدم درویش مکانیک و پای سجادهی روغنی ذکرِ علی علی میگفتم...
قیمت:13500
#امروزچقدرکتاب_خوندی؟
عنوان کتاب:قیدار
ناشر:افق
نویسنده:رضا امیر خانی
نوبت چاپ:یازدهم
کتاب قِیدار حکایت مردی است که درخت مردانگی را خود به تنهایی آبیاری کرده و پرورش داده. مردی که امثال او در میان ما کم نبوده و نیستند اما برای خودشان مرام و مسلکی دارند. مرام نامه شان را که بخوانی در مقدمه اش نوشته اند که: "خوش نامی قدم اول است...از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود...قدم آخر، گمنامی است...طوباللغرباء!"
رضا امیرخانی هم این بار راوی زندگی یکی از این مردان است. مردی به نام قِیدار. اهل تهران. صاحب یک گاراژ بزرگ با کلی ماشین سنگین. دست بده دارد و سر سفره ای که می اندازد کلی آدم دورش می شینن. حتی بارها شده وقتی به همراه شهلاجان- همسرش- به سفره خانه بین راه می رود همه سفره خانه را مهمان می کند.
«قیدار میگوید: - ناصر! این خاورِ صفر ترگل ورگلی را که زیرِ پات انداختم، کجا بردی آچارکشی؟ ناصر خندهاش را میخورد. - همان درویش مکانیک که امر کرده بودید... - پس نیشت را ببند... همان درویش مکانیک که امر فرموده بودیم، آچارکشی کرد... درست؟ آچارکشی یعنی چه؟ - چوبکاری میکنید قیدارخان... شوفر بیابانیم ناسلامتی. پیچهای خاور را باز کرد و دوباره بست دیگر... آچارکشی یعنی همین دیگر... درشتش یعنی همین، ریزش را هم اگر بلد بودم که ناصرشوفر نمیشدم و توی بیابانها آواره نمیشدم، میشدم درویش مکانیک و پای سجادهی روغنی ذکرِ علی علی میگفتم...
قیمت:13500
#امروزچقدرکتاب_خوندی؟
۷۹۰
۰۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.