رمان دریای چشمات
پارت ۱۰۲
رفتم تو اتاق تا دقایقی خودمو به آغوش خواب بسپارم .
صبح ساعت ۸ کلاس داشتم و ۷ و نیم از خواب بیدار شدم تا آماده بشم .
مسیر خونه تا دانشگاه زیاد طولانی نبود و فقط ربع ساعت راه بود .
بعد از آماده شدن همراه با آیدا رفتیم سمت دانشگاه .
ورودی دانشگاه به سورن سعادت برخورد کردیم و یه سلامی کرد و رد شد و رفت داخل .
آیدا : چرا اینجوری کرد ؟
من : مگه چیکار کرد ؟
آیدا : سلام کرد .
با تعجب بهش گفتم : خوب مگه چیه ؟ نمی تونه سلام کنه ؟
ایدا سرش روبه چپ و راست تکون دهد و گفت : الان شما دو تا سوژه دانشگاهین نباید حتی سلام کنه .
من : من که نمی فهمم داری چی میگی.
بیخیال شدم و به سمت کلاس اولم یعنی آمار توصیفی حرکت کردم.
این استاد از تعریفایی که از دلارام شنیده بودم بدجور گیر بود و اگه به یه دانشجو گیر می داد فاتحش خونده بود.
از خوش شانسی ما هم وقتی رفتیم سر کلاس بود و من و آیدا شدیم سوژه اش.
با کلی خواهش چون تازه وارد بودیم وبا اخلاقش آشنا نبودیم گذاشت سر کلاس بشینیم.
من و آیدا خودمون رو معرفی کردیم تا هم استاد باهامون آشنا بشه هم بچه های کلاس ولی گویا همه منو می شناختن چون همه یه جور خاصی نگام می کردن.
این وسط آرش و سارین ریز ریز می خندیدن و به بچه ها که زیر لبی درباره ما حرف می زدن اشاره می کردن.
چشم غره ای رفتم وکتابم رو باز کردم.
استاد بعد از ۱۵ دقیقه فک زدن خودش رو معرفی کرد و بعدش کلاس رو شروع کرد.
تند تند جزوه برداشتم از حرفاش.
هر چی استاد پر حرف و پر چونه ای بود از اونورم تدریسش عالی بود واقعا.
دستام دیگه توان نوشتن نداشت و سعی کردم تا پنج دقیقه باقیمونده بدون توجه به خطم و زیبایی جزوه بنویسم تا از خستگیم کم کنه.
بلاخره کلاس تموم شد و من از خوشحالی محکم دست آیدا رو فشار دادم که چند تا فحش مثبت ۱۸ بارم کرد.
از کلاس خارج شدیم که با آرش و سارین رو به رو شدیم و بدون اینکه توجهی بهشون بکنیم رد شدیم و به سمت بوفه حرکت کردیم تا یچیزی بخوریم.
یه کیک با شیرکاکائو خریدیم و تو حیاط نشستیم و مشغول خوردن شدیم .
بلاخره سر و کله ی دلارامم پیدا شد و با یه لبخند گنده رو لباش نشست کنارمون.
من با لبخند نگاش کردم و گفتم : به به ببین کی اینجاس دلارام خانم معروف.
دلارام با خوشحالی نگام کرد و گفت : بچه ها خیلییی خوشحالم چیکار کنم ؟
من با تعجب نگاش کردم و گفتم : واسه چی خوشحالی اونوقت ؟
دلارام: یه نفر رو دوس دارم.
من : جون من ؟
کی هست ؟
لبخندش گنده تر شد: گروه بی تی اس رو می شناسید ؟
آیدا با حالت مسخره ای منو نگاه کرد و گفت : فک کن نشناسیم .
من با ذوق گفتم: من طرفدارشونم خوب بگو.
دلارام نگاهی بهم انداخت و گفت: هیچی دیگه عاشق یکیشون شدم.
با تعجب نگاش کردم و گفتم : کدومشون ؟
سرش رو به حالت نمی دونم تکون داد.
من : منو مسخره کردی اخه ؟
دلارام : نه به جون خودم فقط تازه باهاشون آشنا شدم نمی دونم کدومه فقط می دونم خیلییی خوشگله.
گالری گوشیم رو باز کردم و عکسای گروهی رو نشونش دادم.
من : کدوم یکیشونه ؟
لبخند ژکوندی زد و گفت: چرا اینجا همشون خوشگلن اخه ؟
خندیدم و گفتم : همیشه خوشگلن تو متوجه نشدی.
به جین اشاره کرد و گفت : اینه .
من : وااای دست رو کی هم گذاشتی!
دلارام : چرا ؟
من : اخه خدای اعتماد به نفسه .
دلارام: به خاطر اینه که خوشگله.
آیدا : اییش بحث کوفتی رو تموم می کنین یا از صحنه
روزگار محوتون کنم ؟
من : هوووی بحث به این جذابی مشکلت چیه؟
آیدا: تا از اون فحش قشنگا بارتون نکردم خفه شید .
بدون اینکه به حرف آیدا اهمیت بدم رو به دلارام گفتم: حالا چجوری آشنا شدی باهاشون؟
دلارام: دیروز همینجوری تو اینستا می گشتم بعد یکی از موزیک ویدیوهاشون رو دیدم خیلیی خوب بود عاشقشون شدم مخصوصا همین جین.
من : جوون به جمعمون خوش اومدی.
آیدا چشم غره ای رفت و گفت : اگه بازم می خواین راجبش حرف بزنین تا من برم از اینجا.
من : باشه بابا تو هم.
کلاس بعدیمون زبان انگلیسی بود و منم که عاشق زبان.
از اونجایی که این درس رو دوس داشتم استاد رو هم دوست داشتم و کلی با این کلاس حال کردم.
رفتم تو اتاق تا دقایقی خودمو به آغوش خواب بسپارم .
صبح ساعت ۸ کلاس داشتم و ۷ و نیم از خواب بیدار شدم تا آماده بشم .
مسیر خونه تا دانشگاه زیاد طولانی نبود و فقط ربع ساعت راه بود .
بعد از آماده شدن همراه با آیدا رفتیم سمت دانشگاه .
ورودی دانشگاه به سورن سعادت برخورد کردیم و یه سلامی کرد و رد شد و رفت داخل .
آیدا : چرا اینجوری کرد ؟
من : مگه چیکار کرد ؟
آیدا : سلام کرد .
با تعجب بهش گفتم : خوب مگه چیه ؟ نمی تونه سلام کنه ؟
ایدا سرش روبه چپ و راست تکون دهد و گفت : الان شما دو تا سوژه دانشگاهین نباید حتی سلام کنه .
من : من که نمی فهمم داری چی میگی.
بیخیال شدم و به سمت کلاس اولم یعنی آمار توصیفی حرکت کردم.
این استاد از تعریفایی که از دلارام شنیده بودم بدجور گیر بود و اگه به یه دانشجو گیر می داد فاتحش خونده بود.
از خوش شانسی ما هم وقتی رفتیم سر کلاس بود و من و آیدا شدیم سوژه اش.
با کلی خواهش چون تازه وارد بودیم وبا اخلاقش آشنا نبودیم گذاشت سر کلاس بشینیم.
من و آیدا خودمون رو معرفی کردیم تا هم استاد باهامون آشنا بشه هم بچه های کلاس ولی گویا همه منو می شناختن چون همه یه جور خاصی نگام می کردن.
این وسط آرش و سارین ریز ریز می خندیدن و به بچه ها که زیر لبی درباره ما حرف می زدن اشاره می کردن.
چشم غره ای رفتم وکتابم رو باز کردم.
استاد بعد از ۱۵ دقیقه فک زدن خودش رو معرفی کرد و بعدش کلاس رو شروع کرد.
تند تند جزوه برداشتم از حرفاش.
هر چی استاد پر حرف و پر چونه ای بود از اونورم تدریسش عالی بود واقعا.
دستام دیگه توان نوشتن نداشت و سعی کردم تا پنج دقیقه باقیمونده بدون توجه به خطم و زیبایی جزوه بنویسم تا از خستگیم کم کنه.
بلاخره کلاس تموم شد و من از خوشحالی محکم دست آیدا رو فشار دادم که چند تا فحش مثبت ۱۸ بارم کرد.
از کلاس خارج شدیم که با آرش و سارین رو به رو شدیم و بدون اینکه توجهی بهشون بکنیم رد شدیم و به سمت بوفه حرکت کردیم تا یچیزی بخوریم.
یه کیک با شیرکاکائو خریدیم و تو حیاط نشستیم و مشغول خوردن شدیم .
بلاخره سر و کله ی دلارامم پیدا شد و با یه لبخند گنده رو لباش نشست کنارمون.
من با لبخند نگاش کردم و گفتم : به به ببین کی اینجاس دلارام خانم معروف.
دلارام با خوشحالی نگام کرد و گفت : بچه ها خیلییی خوشحالم چیکار کنم ؟
من با تعجب نگاش کردم و گفتم : واسه چی خوشحالی اونوقت ؟
دلارام: یه نفر رو دوس دارم.
من : جون من ؟
کی هست ؟
لبخندش گنده تر شد: گروه بی تی اس رو می شناسید ؟
آیدا با حالت مسخره ای منو نگاه کرد و گفت : فک کن نشناسیم .
من با ذوق گفتم: من طرفدارشونم خوب بگو.
دلارام نگاهی بهم انداخت و گفت: هیچی دیگه عاشق یکیشون شدم.
با تعجب نگاش کردم و گفتم : کدومشون ؟
سرش رو به حالت نمی دونم تکون داد.
من : منو مسخره کردی اخه ؟
دلارام : نه به جون خودم فقط تازه باهاشون آشنا شدم نمی دونم کدومه فقط می دونم خیلییی خوشگله.
گالری گوشیم رو باز کردم و عکسای گروهی رو نشونش دادم.
من : کدوم یکیشونه ؟
لبخند ژکوندی زد و گفت: چرا اینجا همشون خوشگلن اخه ؟
خندیدم و گفتم : همیشه خوشگلن تو متوجه نشدی.
به جین اشاره کرد و گفت : اینه .
من : وااای دست رو کی هم گذاشتی!
دلارام : چرا ؟
من : اخه خدای اعتماد به نفسه .
دلارام: به خاطر اینه که خوشگله.
آیدا : اییش بحث کوفتی رو تموم می کنین یا از صحنه
روزگار محوتون کنم ؟
من : هوووی بحث به این جذابی مشکلت چیه؟
آیدا: تا از اون فحش قشنگا بارتون نکردم خفه شید .
بدون اینکه به حرف آیدا اهمیت بدم رو به دلارام گفتم: حالا چجوری آشنا شدی باهاشون؟
دلارام: دیروز همینجوری تو اینستا می گشتم بعد یکی از موزیک ویدیوهاشون رو دیدم خیلیی خوب بود عاشقشون شدم مخصوصا همین جین.
من : جوون به جمعمون خوش اومدی.
آیدا چشم غره ای رفت و گفت : اگه بازم می خواین راجبش حرف بزنین تا من برم از اینجا.
من : باشه بابا تو هم.
کلاس بعدیمون زبان انگلیسی بود و منم که عاشق زبان.
از اونجایی که این درس رو دوس داشتم استاد رو هم دوست داشتم و کلی با این کلاس حال کردم.
۶۴.۹k
۲۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.