پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part30
بعد اینکه دابی رفت بیرون نشستم رو کاناپه و بحرفای دابی فکر کردم اما بعد هزار تا فکر که به نتیجه ای نرسیدم بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم و لباس خواب زرشکی پوشیدم اومدم یه کتاب جادو برداشتم چراغارو خاموش کردم پامپی رو هم کنار خودم خوابوندمو شروع کردم خوندنش که نفهمیدم کی خوابم برد که صداهای عجیب غریبی حس کردم چشامو باز کردم دیدم سوفیو ملیس عینه باز رو تخت بالا سرم زل زدن به من
هردو: سلااااام
: ههههه واای
ملیس: وا چته، چرا سکته کردی؟
: چرا سر صبحی اومدین اینجا منو سکته بدین؟
ملیس: سر صبحی ساعتو نگا
: برگشتم ساعتو دیدم، وای خدا الان کلاس شروع میشه
سوفی: بله دیدیم نیومدی نگرانت شدیم گفتیم حتما اتفاقی افتاده که اومدیم با خرس بودنت مواجه شدیم 😂
ملیسم از اون ور خندید
بلند شدم هردوشونو یه درژ حسابی بدم مه با شکم درد شدیدی پایین شکمم مواجه شدم و نشستم پایین تخت
: آیییی😫
بچه ها: چی ششد؟؟
اومدن کنارم زانو زدن
سوفی: خوبی ماری؟
: اره، اره فقط نمیدونم چرا یهو دردم گرف
ملیس: شاید نزدیکه.پ...
: نه بابا توهم یه درد همینطوری بود دیگه
ملیس: چه بدونم
: خب شما برین من زود لباسامو عوض کنم بیام
سوفی: باشه
بچه ها رفتن بیرون منم رفتم دسشویی بعد لباسامو عوض کردمو رفتم بیرون پیش بچه ها و صبحونه رو بخوریم دراکو هم با دوستاش نشسته بود و پوزخند مسخره تی داشت و طبق معمول از خودش تعریل میکرد که تا منو دید قیافش عوض شد انگار یکی کوبید سرش ساکت شد رفتم نشستم تو این مدت اصلا حوصله نداشتم و اعصابمم خورد بود
: ملیس چرا این همه شکر میریزی تو چاییت چاق میشیا
ملیس: عااا...
تا میخواست حرف بزنه کرب دوست مالفوی گف: اشکال نداره بیبیم بذا هرچقد دلش میخواد شکر بخوره شیرین شه
:(یه ابرو بالا دادم ) جااان؟ بیبیت؟
کرب: بله
: ببخشید از کی تا حالا؟
کرب: نمیدونم فقط عاشقشم
: ملیس راس میگه؟
ملیس: م،مم، من نمیدونم ینی یه جورایی...
: واای خدا تو با این پسره که دائم زیر ابی برا رئیسش میره فاب شدی؟؟
کرب: ببخشید میشه یکم واضح تر صحبت کنی من برا کی زیر ابی میرم؟
: فک کنم خودتم بهتر از من بدونی نه؟(اشاره به دراکو)
دراکو:....
#part30
بعد اینکه دابی رفت بیرون نشستم رو کاناپه و بحرفای دابی فکر کردم اما بعد هزار تا فکر که به نتیجه ای نرسیدم بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم و لباس خواب زرشکی پوشیدم اومدم یه کتاب جادو برداشتم چراغارو خاموش کردم پامپی رو هم کنار خودم خوابوندمو شروع کردم خوندنش که نفهمیدم کی خوابم برد که صداهای عجیب غریبی حس کردم چشامو باز کردم دیدم سوفیو ملیس عینه باز رو تخت بالا سرم زل زدن به من
هردو: سلااااام
: ههههه واای
ملیس: وا چته، چرا سکته کردی؟
: چرا سر صبحی اومدین اینجا منو سکته بدین؟
ملیس: سر صبحی ساعتو نگا
: برگشتم ساعتو دیدم، وای خدا الان کلاس شروع میشه
سوفی: بله دیدیم نیومدی نگرانت شدیم گفتیم حتما اتفاقی افتاده که اومدیم با خرس بودنت مواجه شدیم 😂
ملیسم از اون ور خندید
بلند شدم هردوشونو یه درژ حسابی بدم مه با شکم درد شدیدی پایین شکمم مواجه شدم و نشستم پایین تخت
: آیییی😫
بچه ها: چی ششد؟؟
اومدن کنارم زانو زدن
سوفی: خوبی ماری؟
: اره، اره فقط نمیدونم چرا یهو دردم گرف
ملیس: شاید نزدیکه.پ...
: نه بابا توهم یه درد همینطوری بود دیگه
ملیس: چه بدونم
: خب شما برین من زود لباسامو عوض کنم بیام
سوفی: باشه
بچه ها رفتن بیرون منم رفتم دسشویی بعد لباسامو عوض کردمو رفتم بیرون پیش بچه ها و صبحونه رو بخوریم دراکو هم با دوستاش نشسته بود و پوزخند مسخره تی داشت و طبق معمول از خودش تعریل میکرد که تا منو دید قیافش عوض شد انگار یکی کوبید سرش ساکت شد رفتم نشستم تو این مدت اصلا حوصله نداشتم و اعصابمم خورد بود
: ملیس چرا این همه شکر میریزی تو چاییت چاق میشیا
ملیس: عااا...
تا میخواست حرف بزنه کرب دوست مالفوی گف: اشکال نداره بیبیم بذا هرچقد دلش میخواد شکر بخوره شیرین شه
:(یه ابرو بالا دادم ) جااان؟ بیبیت؟
کرب: بله
: ببخشید از کی تا حالا؟
کرب: نمیدونم فقط عاشقشم
: ملیس راس میگه؟
ملیس: م،مم، من نمیدونم ینی یه جورایی...
: واای خدا تو با این پسره که دائم زیر ابی برا رئیسش میره فاب شدی؟؟
کرب: ببخشید میشه یکم واضح تر صحبت کنی من برا کی زیر ابی میرم؟
: فک کنم خودتم بهتر از من بدونی نه؟(اشاره به دراکو)
دراکو:....
۲۵۵
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.