دوست گر یکرنگ باشد من فدایش میشوم....
دوست گر یکرنگ باشد من فدایش میشوم....
گر دو رنگی کرد سنگ زیر پایش میشوم.
دوست گر یکدل شود دل را بنامش میکنم....
گر زرنگی کرد هستی را حرامش میکنم.
دوست گر صادق بُوَد دل را به دستش میدهم....
نقش اگر بازی کند فوراً شکستش میدهم.
منکه عمری در جهان دُرِّ رفاقت سُفته ام....
بارها با دوستان خویش این را گفته ام.
که ای دل و جانم فدای دیدهٔ بیدارتان....
فکرتان را میتوانم خواندن از رخسارتان.
چشمْ بسته نقش لیلی را به مجنون میکشم....
شاعرم من موی را از ماست بیرون میکشم.
گر دو رنگی کرد سنگ زیر پایش میشوم.
دوست گر یکدل شود دل را بنامش میکنم....
گر زرنگی کرد هستی را حرامش میکنم.
دوست گر صادق بُوَد دل را به دستش میدهم....
نقش اگر بازی کند فوراً شکستش میدهم.
منکه عمری در جهان دُرِّ رفاقت سُفته ام....
بارها با دوستان خویش این را گفته ام.
که ای دل و جانم فدای دیدهٔ بیدارتان....
فکرتان را میتوانم خواندن از رخسارتان.
چشمْ بسته نقش لیلی را به مجنون میکشم....
شاعرم من موی را از ماست بیرون میکشم.
۴۱۵
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.