جرقه عشق ادامه پارت بعد
رفتم براش آوردم گذاشتم کنار میز و نشستم کنارش تا یه وقت اگه چیزیش شد نترس بعد چند دقیقه دیدم سوفیا داره گریه میکنه رفتم گفتم من:سوفیا عزیزم داری خواب میبینی عشقم پاشو سوفیا همون موقع چشماشو باز کرد با نفس مفس زدن به من نگاه میکرد زود رفتم قرص آرام بخشش و آوردمو دادم بهش من:عشقم اینو بخورتا یکم آروم شی بهش دادم یخورده آبم دادم بهش و آروم شد بعد دستمو گذاشتم رو صورتش و صورتشو نوازش میکردم و آروم گفتم من:عشقم نکن اینجوری با خودت لطفا من تو این حال میبینمت دلم میخواد گریه کنم عشقم انقدر خودت و ازیت نکن ما بازم میتونیم بچه دار بشیم هیچ نگران نباش خود دکترم گفت بار دومم هست پس لطفا بخاطر من اگه من و دوست اصلا دوستم داری سوفیا:معلومه که دوستت دارم اینه چی من:خوب بخاطر من اگه من و دوست داری با خودت اینجوری نکن آتیش میگیره قلبم خودت میدونی قلبم طاقت هزارتا اشک تو ندارم سوفیا:قربون بشم باشه عشقم گریه نمیکنم ولی جونگ کوک یه چیز خیلی آزارم میده من:چی سوفیا:صدای گریه ی بچه همش تو گوشمه 😢 من:جونگ کوک بمیره برات عشقم سوفیا:خدانکنه جونگ کوکم کی گفته تو مال من بمیری هان من:خودم گفتم سوفیا:نباید میگفتی بعد گرفتم بغلش کردم محکم اونم محکم بغلم میکرد
شیش روز بعد
شیش روزی میشد که سوفیا حالش بهتره و همش میخنده و زیاد فکر نمیکنه تا اینکه صبر من به آخر رسید یه بهونه جور کردم من:عشقم حوصلم سر رفته سوفیا:عشقم چیکار کنم هان حوصله منم سر رفته من:سوفیا من تو رو الان میخوام سوفیا:چی من:میگم میخوامت لطفا دارم دیوونه میشم نزاشتم حرف بزنه و از رو مبل بلندش کردم سوفیا:جونگکوک منم میخوامت من:پس آماده ای سوفیا:آره شروع کردم به کندن لبا ساش لبامو میزاشتپ رو لبام و مک میزدم و میخوردم و گاز میگرفتم لباسشو آوردم و دستمو رو بدنش مکشیدم سوتینشم کندم وانداختم اونور سینه هاش دستمالی میکردم و میزد بهشون نگاه میکردم عضومو در آورد و کردم تا ته توش سوفیا:آههههههههه آیییییی همون تو نگه داشتم سوفیا:آهههههه جونگ کوک یواش ل لطفا من:نمی تونم کنترل کنم سوفیا:جونگ کوک میمیرم آهههههه آییییییی هی عضومو تکون میدادم توش سوفیا:آییی آهههههه جونگ کوک بسه من دیگه نمی تونم آههههههههههههههههههههههههههههه بعد میزد رو کمرم بعد چند دقیقه عضومو از توش کشیدم بیرون و کنارش خوابیدم من:عشقم یکی یدونه سوفیا:عاشقتم جونگ کوک من:منم عاشقتم سوفیا:وجود تو بهم آرامش میده من:وجود توهم به من آرامش میده عشقم بعد رفتم جلو و لبامو گذاشتم رو لباش و مک میزدم و میخوردم من:تو همه ی جونی نمیخوام یه قطره اشک از چشمات بیا من:با جسمم به تو بستس تو گریه کنی گریه پیکنم بخندی میخندم و تا آخر مرگمم پات میمونم زندگیم شیرینم همه جونم
شیش روز بعد
شیش روزی میشد که سوفیا حالش بهتره و همش میخنده و زیاد فکر نمیکنه تا اینکه صبر من به آخر رسید یه بهونه جور کردم من:عشقم حوصلم سر رفته سوفیا:عشقم چیکار کنم هان حوصله منم سر رفته من:سوفیا من تو رو الان میخوام سوفیا:چی من:میگم میخوامت لطفا دارم دیوونه میشم نزاشتم حرف بزنه و از رو مبل بلندش کردم سوفیا:جونگکوک منم میخوامت من:پس آماده ای سوفیا:آره شروع کردم به کندن لبا ساش لبامو میزاشتپ رو لبام و مک میزدم و میخوردم و گاز میگرفتم لباسشو آوردم و دستمو رو بدنش مکشیدم سوتینشم کندم وانداختم اونور سینه هاش دستمالی میکردم و میزد بهشون نگاه میکردم عضومو در آورد و کردم تا ته توش سوفیا:آههههههههه آیییییی همون تو نگه داشتم سوفیا:آهههههه جونگ کوک یواش ل لطفا من:نمی تونم کنترل کنم سوفیا:جونگ کوک میمیرم آهههههه آییییییی هی عضومو تکون میدادم توش سوفیا:آییی آهههههه جونگ کوک بسه من دیگه نمی تونم آههههههههههههههههههههههههههههه بعد میزد رو کمرم بعد چند دقیقه عضومو از توش کشیدم بیرون و کنارش خوابیدم من:عشقم یکی یدونه سوفیا:عاشقتم جونگ کوک من:منم عاشقتم سوفیا:وجود تو بهم آرامش میده من:وجود توهم به من آرامش میده عشقم بعد رفتم جلو و لبامو گذاشتم رو لباش و مک میزدم و میخوردم من:تو همه ی جونی نمیخوام یه قطره اشک از چشمات بیا من:با جسمم به تو بستس تو گریه کنی گریه پیکنم بخندی میخندم و تا آخر مرگمم پات میمونم زندگیم شیرینم همه جونم
۲۷.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.