عشق بی انتها پارت ۶۸
#بوساگ
حس کردم یکی داره صدام میکنه برگشتم دیدم جونگ کوکه دیگه چوبا از دستم افتاد دوییدم طرفش اما نمیدونستم یکم جلو تر یه چاله گندس دوییدم که یهو زیر پام خالی شد و من رفتم تو چاله و بیهوش شدم
#کوک
دیدم بوساگافتاد تویه چاله من:بوساگ دوییدم طرف چاله بیهوش شده بود کتمو در آوردم گذاشتم کمار و رفتم تو چاله و بوساگو بلندش کردم که بهوش اومد من:بوساگ بوساگ عزیزم چشماتو باز کن چشماشو باز کرد موهاشو از جلو صورتش زدم کنار بوساگ:جونگ کوک که دوباره از هوش رفت من:بوساگ بعد بلندش کردم زیر کمرش و پاشو گرفتم و بلندش کردم چون چاله اونقدر بزرگ نبود بوساگو گذاشتم بالا رو برگا و چمنا خودم رفتم بالا کتمو برداشتم تکوندمش و تنم کردم بعد دوباره بوساگو بلند کردم که حرف زد بوساگ:جونگ کوک با صدای آروم من:آه بوساگ بهوش اومدی جانم بوساگ:موچ دستم درد میکنه من:بهت گفتم دور نرو بوساگ:خوب بیشتر چوب اونور تر بود من:اگه بلایی سرت میومد من چه غلطی میکردم رسیدیم به پیش پسرا تهیونگم بود اومد سمتمون تهیونگ:بوساگ حالت خوبه بوساگ:من حالم خوبه فقط سرم گیج میره و موچ دستم درد میکنه گذاشتمش رو زمین کوک:بچه ها بوساگو ببریم دکتر تا ببینه توریش نشده باشه همه گفتن باشه دوباره بلندش کردم و بردمش تو ماشین گذاشتمش و با پسرا رفتیم به بیمارستان بوساگ خواست از ماشین پیاده شه اما نزاشتم من:وایسا وایسا بوساگ:چیه من:تو نباید راه بری خودم میبرمت بوساگ:کوک من حالم خوبه من:نوچ رو حرف من حرف نزن بوساگ:اوففف چشم هرچی شما بگید سرورم بعد بلندش کردم بردمش تو بیمارستان پسرام پشتمون اومدن بوساگ:جونگ کوک مردم یه جوری نگاه میکنن الان میگن این دختره کیه انقدر پسر دنبالشه من:خودت میدونی کی هستی (چیز هایی که مردم میگفتن)
۱:واه واه واه نگاه کن چقدر پسر دنبالش
۲:خدا بده از این شانسا
۳:چه خرشانسیه این
۴:صد تا از اینا برا ما پیدا نمیشه
۵:احساس میکنم ترشیدم(😂😂😂😂)
رفتیم پیش دکتر دکترم مارو دید شاخ در آورد این شکلی بودیم قشنگ من تو بغل جونگ کوک شیش تا پسرم پشتمون به شکل خدمتکارای پادشاه😂 یه دختر با هفتا پسر خوب آدم شاخ در میاره تویه جمع
حس کردم یکی داره صدام میکنه برگشتم دیدم جونگ کوکه دیگه چوبا از دستم افتاد دوییدم طرفش اما نمیدونستم یکم جلو تر یه چاله گندس دوییدم که یهو زیر پام خالی شد و من رفتم تو چاله و بیهوش شدم
#کوک
دیدم بوساگافتاد تویه چاله من:بوساگ دوییدم طرف چاله بیهوش شده بود کتمو در آوردم گذاشتم کمار و رفتم تو چاله و بوساگو بلندش کردم که بهوش اومد من:بوساگ بوساگ عزیزم چشماتو باز کن چشماشو باز کرد موهاشو از جلو صورتش زدم کنار بوساگ:جونگ کوک که دوباره از هوش رفت من:بوساگ بعد بلندش کردم زیر کمرش و پاشو گرفتم و بلندش کردم چون چاله اونقدر بزرگ نبود بوساگو گذاشتم بالا رو برگا و چمنا خودم رفتم بالا کتمو برداشتم تکوندمش و تنم کردم بعد دوباره بوساگو بلند کردم که حرف زد بوساگ:جونگ کوک با صدای آروم من:آه بوساگ بهوش اومدی جانم بوساگ:موچ دستم درد میکنه من:بهت گفتم دور نرو بوساگ:خوب بیشتر چوب اونور تر بود من:اگه بلایی سرت میومد من چه غلطی میکردم رسیدیم به پیش پسرا تهیونگم بود اومد سمتمون تهیونگ:بوساگ حالت خوبه بوساگ:من حالم خوبه فقط سرم گیج میره و موچ دستم درد میکنه گذاشتمش رو زمین کوک:بچه ها بوساگو ببریم دکتر تا ببینه توریش نشده باشه همه گفتن باشه دوباره بلندش کردم و بردمش تو ماشین گذاشتمش و با پسرا رفتیم به بیمارستان بوساگ خواست از ماشین پیاده شه اما نزاشتم من:وایسا وایسا بوساگ:چیه من:تو نباید راه بری خودم میبرمت بوساگ:کوک من حالم خوبه من:نوچ رو حرف من حرف نزن بوساگ:اوففف چشم هرچی شما بگید سرورم بعد بلندش کردم بردمش تو بیمارستان پسرام پشتمون اومدن بوساگ:جونگ کوک مردم یه جوری نگاه میکنن الان میگن این دختره کیه انقدر پسر دنبالشه من:خودت میدونی کی هستی (چیز هایی که مردم میگفتن)
۱:واه واه واه نگاه کن چقدر پسر دنبالش
۲:خدا بده از این شانسا
۳:چه خرشانسیه این
۴:صد تا از اینا برا ما پیدا نمیشه
۵:احساس میکنم ترشیدم(😂😂😂😂)
رفتیم پیش دکتر دکترم مارو دید شاخ در آورد این شکلی بودیم قشنگ من تو بغل جونگ کوک شیش تا پسرم پشتمون به شکل خدمتکارای پادشاه😂 یه دختر با هفتا پسر خوب آدم شاخ در میاره تویه جمع
۱۷.۲k
۱۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.