اوج پروانه: پارت یازدهم
.از زبان راوی.
.
بعد از غذا شینوبو از اونجایی که خیلی دویده بود رفت خوابید ولی کانائه اول کمی با کانائو بازی کرد و خوابوندش بعد رفت پیش شینوبو و خوابید
*صبح روز بعد
شینوبو با صدای گریه ی کانایه زود تر خواهرش پاشد و کانائو رو گرفت و برد سمت پنجره که از تخت دوزه تا خواهرش بیدار نشه و براش لالایی خوند
اما نه یه لالاییه الکی
لالایی که مادرشون ساخته بود
بعد از مدتی کانائه بیدار شد و از اونجایی که نمیخواست لالایی خوندن شینوبو قطع کنه اروم داشت به اهنگ خوندن شینوبو گوش میداد
بعد از مدتی چشماش نا خداگاه پر از اشک شد
. دلم برای مادرم تنگ شده
بعد از مدتی شینوبو اهنگش تموم شد و به کانایو نگاه کرد اون با تقریبا یه لبخند خوابیده بود انگشت شینوبو هم گرفته بود
. خیلی نازه
. از زبان کانائه.
وقتی اهنگ شینوبو تموم شد منم پاشدم
شینوبو: صب بخیر خواهر جون
کانائه: صب بخیر نسان
کمی خودمو کشیدمو و شینوبو هم
گفت: ببخشید که بیدارت کردم(با لبخند آرامش بخشی)
کانائه:(سرشو به نشانه نه تکون داد) خودم بیدار شدم خودتو مقصر ندون(اونم با لبخند)
بعد اذامه
دادم: حالا بیخیال گشنت نیس؟
شینوبو هم
گفت: اره اما خیلی کم
گفتم: باشه پس من میرم هیزم پیدا کنم و برگردم
شینوبو: باشه اما مراقب خودت باش
*کانائه رفت بیرون
. از زبان شینوبو.
.
وقتی خواهرم رفت ده دقیقه بعد یکی درو زد
اروکداکی سان بود
اومد داخل و بعد کمی خوش و بش بهش
گفتم: اروکوداکی سا میتونم یه سوال بپرسم
_بپرس
+دیروز که رفته بودم توی خونمون اون شخص هنوز اونجا بود بابت یه سری اتفاقات تونستم یه کلمه داخل چشمش ببینم
نوشته بود دوم اما دلیلشو نفهمیدم
میتونید برام توضیح بدید
اروکوداکی سانم جواب
داد:(نفسشو داد بیرون) راستش شینوبو من اومده بودم که در مورد همین موضوع باهات صحبت کنم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از پارت یازدهم🦋
راستی برای پارت قبلی از همتون ممنونم خیلی انرژی دادید🌌
و اینکه هم متاسفم برا کوتاه بودن پارت هم ببخشید که انقدر دیر به دیر پارت میذارم💔
دیگه بیشتر این وقتتونو نمیگیرم فعلا
سایونارا💜
.
بعد از غذا شینوبو از اونجایی که خیلی دویده بود رفت خوابید ولی کانائه اول کمی با کانائو بازی کرد و خوابوندش بعد رفت پیش شینوبو و خوابید
*صبح روز بعد
شینوبو با صدای گریه ی کانایه زود تر خواهرش پاشد و کانائو رو گرفت و برد سمت پنجره که از تخت دوزه تا خواهرش بیدار نشه و براش لالایی خوند
اما نه یه لالاییه الکی
لالایی که مادرشون ساخته بود
بعد از مدتی کانائه بیدار شد و از اونجایی که نمیخواست لالایی خوندن شینوبو قطع کنه اروم داشت به اهنگ خوندن شینوبو گوش میداد
بعد از مدتی چشماش نا خداگاه پر از اشک شد
. دلم برای مادرم تنگ شده
بعد از مدتی شینوبو اهنگش تموم شد و به کانایو نگاه کرد اون با تقریبا یه لبخند خوابیده بود انگشت شینوبو هم گرفته بود
. خیلی نازه
. از زبان کانائه.
وقتی اهنگ شینوبو تموم شد منم پاشدم
شینوبو: صب بخیر خواهر جون
کانائه: صب بخیر نسان
کمی خودمو کشیدمو و شینوبو هم
گفت: ببخشید که بیدارت کردم(با لبخند آرامش بخشی)
کانائه:(سرشو به نشانه نه تکون داد) خودم بیدار شدم خودتو مقصر ندون(اونم با لبخند)
بعد اذامه
دادم: حالا بیخیال گشنت نیس؟
شینوبو هم
گفت: اره اما خیلی کم
گفتم: باشه پس من میرم هیزم پیدا کنم و برگردم
شینوبو: باشه اما مراقب خودت باش
*کانائه رفت بیرون
. از زبان شینوبو.
.
وقتی خواهرم رفت ده دقیقه بعد یکی درو زد
اروکداکی سان بود
اومد داخل و بعد کمی خوش و بش بهش
گفتم: اروکوداکی سا میتونم یه سوال بپرسم
_بپرس
+دیروز که رفته بودم توی خونمون اون شخص هنوز اونجا بود بابت یه سری اتفاقات تونستم یه کلمه داخل چشمش ببینم
نوشته بود دوم اما دلیلشو نفهمیدم
میتونید برام توضیح بدید
اروکوداکی سانم جواب
داد:(نفسشو داد بیرون) راستش شینوبو من اومده بودم که در مورد همین موضوع باهات صحبت کنم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از پارت یازدهم🦋
راستی برای پارت قبلی از همتون ممنونم خیلی انرژی دادید🌌
و اینکه هم متاسفم برا کوتاه بودن پارت هم ببخشید که انقدر دیر به دیر پارت میذارم💔
دیگه بیشتر این وقتتونو نمیگیرم فعلا
سایونارا💜
۴.۳k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.