گذشته اوسی بنده خدام
گذشته اوسی بنده خدام
اهم اهم
اوسیم یا همون روکا زیاد بدبختی نکشیده ولی داخل تولد ۱۳یا۱۴ سالگیش یک زلزله ی بد میاد و خونشون پایین میریزه.خب روکا از اونجایی که قدرت داشت زنده موند و بقیه خانوادش از دنیا رفتن.😭 روکا هرچه سریعتر میره دنبال خانوادش که زیر اوار بودن و خب اثری از اونا پیدا نمیکنه جوری بود که انگار اب شده بودن رفته بودن تو زمین.خب خلاصه روکا به پرورشگاه میره و توسط یک زن و شوهر به سرپرستی گرفته میشه.اون زن و شوهر هم ادم های خوبی بودن و اسمشون (زنه:جنی مرده:دانیال)
که قراره داخل سریال بیان.
خلاصه به سرپرستی گرفته میشه. روکا روز اول مدرسش با یکی به اسم جک اشنا شده بود.روکا وقتی به همون مدرسه ای که میرفت دوباره رفت
دید جک اونجا دم در منتظر اونه. روکا میره پیشش و باهم شروع به حرف زدن میکنن،وقتی داخل کلاس میرن پیش هم میشینن و صحبت میکنن.زنگ تفریح جک روکا رو به پشت مدرسه میبره و بهش میگه>>م.مم.م.من.ع.ع.عع.عاشقتم...
روکا هم بهش میگه راستش رو بخوای...
من هم...
عاشقتم...
وقتی که روکا و جک بزرگ میشن باهم ازدواج میکنن.
ولی ی دختره ای بود که بهش میگفتن لوس مدرسه
اون دختره اسمش جانان بود و به روکا خیلی حسودی میکرد.خلاصه وقتی روکا با جک ازدواج کرد اون دختره میخواست نظر جک رو از من عوض کنه تا باهاش ازدواج کنه که هیچوقت موفق نشد...
راستیییی
من ی داداش هم دارم که شایددد شایدددد داخل سریال اوردمش😀
و خب ممکنه بگید جک چجوری هیروبراین شد
خب اون داخل یک ازمایشگاه بزرگ شد که این قدرت رو گرفت
اونا هی روش ازمایش انجام میدادن
ازمایش های خطرناک!
که باعث شد هیروبراین بشه
حالا باید روی این که من چطور قدرت گرفتم و چرا میخوان مارو بکشن و اینا باید روشون فکر کنم پسسسس
باید صبر ایوب داشته باشین😂
و خب برای اینکه بچگی روکا و جک هم درست کنم باید روش فک کنم پسسس
صبر ایوب داشته باشید😀👍
اهم اهم
اوسیم یا همون روکا زیاد بدبختی نکشیده ولی داخل تولد ۱۳یا۱۴ سالگیش یک زلزله ی بد میاد و خونشون پایین میریزه.خب روکا از اونجایی که قدرت داشت زنده موند و بقیه خانوادش از دنیا رفتن.😭 روکا هرچه سریعتر میره دنبال خانوادش که زیر اوار بودن و خب اثری از اونا پیدا نمیکنه جوری بود که انگار اب شده بودن رفته بودن تو زمین.خب خلاصه روکا به پرورشگاه میره و توسط یک زن و شوهر به سرپرستی گرفته میشه.اون زن و شوهر هم ادم های خوبی بودن و اسمشون (زنه:جنی مرده:دانیال)
که قراره داخل سریال بیان.
خلاصه به سرپرستی گرفته میشه. روکا روز اول مدرسش با یکی به اسم جک اشنا شده بود.روکا وقتی به همون مدرسه ای که میرفت دوباره رفت
دید جک اونجا دم در منتظر اونه. روکا میره پیشش و باهم شروع به حرف زدن میکنن،وقتی داخل کلاس میرن پیش هم میشینن و صحبت میکنن.زنگ تفریح جک روکا رو به پشت مدرسه میبره و بهش میگه>>م.مم.م.من.ع.ع.عع.عاشقتم...
روکا هم بهش میگه راستش رو بخوای...
من هم...
عاشقتم...
وقتی که روکا و جک بزرگ میشن باهم ازدواج میکنن.
ولی ی دختره ای بود که بهش میگفتن لوس مدرسه
اون دختره اسمش جانان بود و به روکا خیلی حسودی میکرد.خلاصه وقتی روکا با جک ازدواج کرد اون دختره میخواست نظر جک رو از من عوض کنه تا باهاش ازدواج کنه که هیچوقت موفق نشد...
راستیییی
من ی داداش هم دارم که شایددد شایدددد داخل سریال اوردمش😀
و خب ممکنه بگید جک چجوری هیروبراین شد
خب اون داخل یک ازمایشگاه بزرگ شد که این قدرت رو گرفت
اونا هی روش ازمایش انجام میدادن
ازمایش های خطرناک!
که باعث شد هیروبراین بشه
حالا باید روی این که من چطور قدرت گرفتم و چرا میخوان مارو بکشن و اینا باید روشون فکر کنم پسسسس
باید صبر ایوب داشته باشین😂
و خب برای اینکه بچگی روکا و جک هم درست کنم باید روش فک کنم پسسس
صبر ایوب داشته باشید😀👍
۲۱۳
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.