عاشقانه
اشکِ لغزان،، را قلم با هق هق و آهی نوشت
خاطراتِ رفته را بر دفترِ کاهی نوشت
تشنه شد افکارِ هر دریا زده بر روی آب
بر لبِ دریا خیالِ تشنه را واهی نوشت
از مدارِ چشمِ هر رنگین کمان باران گرفت
بوی گل را، شبنمِ باران چو همراهی نوشت
عطرِ شالیزار و دریا مانده بر گیسویِ شب
شانه بر گیسویِ شب را صبح خود خواهی نوشت
غازِ وحشی مانده در مردابِ تنهایی اسیر
فصلِ کوچِ غازها را درد جانکاهی نوشت
خاطراتِ رفته را بر دفترِ کاهی نوشت
تشنه شد افکارِ هر دریا زده بر روی آب
بر لبِ دریا خیالِ تشنه را واهی نوشت
از مدارِ چشمِ هر رنگین کمان باران گرفت
بوی گل را، شبنمِ باران چو همراهی نوشت
عطرِ شالیزار و دریا مانده بر گیسویِ شب
شانه بر گیسویِ شب را صبح خود خواهی نوشت
غازِ وحشی مانده در مردابِ تنهایی اسیر
فصلِ کوچِ غازها را درد جانکاهی نوشت
۹.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۱