طاها

#طاها
ازدراتاق بیرون زدم ،دلم به چی خوش بود معلومه شبی که منو بوسید یادش نیست که میگه تو اول منو بوسیدی،هه من چی فکر میکردم نباید قلبمو به احساسات یه دختر بچه ببازم اونم مثل همه دخترای دیگه ایه مثل آرام هرز میپره من که میدونم .....
#رها
اشکام پشت سرهم گونه امو خیس میکرد اون باخودش چی فکر کرده که منو بازی میده فکر کرده من عینه همه دخترام ،منم غرور دارم ولی اون خیلی راحت روغرورم پاگذاشت قلبمو شکست،اشکامو پاک کردم اون عین خیالشم نیست من چی بهم میگذره بعد من عین دیونه ها براش اشک میریزم ،رفتم جلو آیینه وایستادم دستی به چشام کشیدم،حالانوبت منه آقای بهمنی جوری باقلبت بازی میکنم که تو کفش بمونی ،فکر کردی فقط خودت بلدی بااحساسات آدما بازی کنی ،کاری میکنم خودت بیای سمتم،پوزخندی تو آیینه زدم امشب خونه رویا یکی از دوستام مهمونی بود ومنم میخواستم برم مهمونی واسه همین باید حاظر میشدم ،سریع رفتم یه دوش گرفتم ،موهامو خشک کردم وتیغ ماهی بافتمشون ،روی قسمت های بافته شده موم یکم واکس مو یاسی زدم که ترکیب قشنگی به موهای خاکستری کوتام میداد،رفتم سمت چمدونم یه نیم تنه مشکی که گردنی بودبایه شلوارک چرم که جلوش بند میخورد انتخاب کردم وگذاشتمشون تویه کیفم کت لی مو تنم کردم بایه اصلش مشکی ،بوتامو پوشیدم ،به سمت آیینه رفتم خطه چشم گربه ای کشیدم بایه رژلب قرمز براغ ،نگاهی به خودم تو آیینه کردم وباسرکردن شال مشکیم ازدراتاق بیرون زدم ،داشتم ازپله ها پایین میرفتم که طاها جلوم سبز شدوگفت:داری کجا میری رها ؟ابرویی بالاانداختمو وبایه پوزخند گفتم:فکر نمیکنم به شما ربطی داشته باشه آقای بهمنی ،من هرجا دوست داشته باشم میرم ...
اخمی کردوگفت:تاوقتی توخونه منی من باید خبر داشته باشم کجا میریو باکی میری پس به جای لجبازی کردن جواب سوالمو بده تا برات بد نشده!!بهش نزدیک ترشدم تو چشاش زل زدموگفتم:یه بار جمله امو تکرار میکنم ب ه ت و ر ب ط ن د ا ر ه،آها چی گفته بودی بهم براخودت خیال بافی نکن رها،انگشت اشارموروی سینه اش کوبیدمو گفتم:براخودت خیال بافی نکن آقای بهمنی که بهت بگم کجامیرم چون اصلا به شمایی که به من ربطی نداری مربوط نیست کجا میرمو باکی میرم،بعدم بدون توجه به قیافه برزخش از پله ها پایین رفتم وازدر خونه بیرون زدم،لبخند پیروز مندانه ای زدم خوردی آقای بهمنی ؟نوش جونت ،سوار تاکسی شدم وبه سمت خونه رویا رفتم ......
🖤🖤🖤🖤