سلاااام ولنتاینتون مبارکککککک دوستون دارمممم
سلاااام ولنتاینتون مبارکککککک دوستون دارمممم
پارت ۱۶
نامجون با تعجب داشت به دختر نگاه میکرد چرا هیچ کس العملی نشون نمی داد این دختر شبیه یکی بود لبخندی زد دلش برای کاترین تنگ شده بود دوست بچگی هاش وای به حال روزی که کاترین میفهمید الان یه پلیس فاسد شده کاترین خودش با دستای خودش دوست بچگیش دستگیر می کرد مطمئن بودم که اگه به کاترین بگم برای پیدا کردن جین دارم این کارو میکنم شاید.... شاید یکم قانع میشد اما از این حرفم مطمئن نبودم مطمئنا کسی که کنار جین بود و تا جایی که یادم میومد اسمش جیسو بود به سختی موافقت می کرد که داداشم رو برگردونه من حتما داداشم که دوساله ندیدم رو خواهم برمیگردونم سرمو بالا گرفتم که با چشم های تیز دختر بالا سرم رو به رو شدم دختر سنگی درخشان را جلوی چشمم گرفته بود واقعا چه جوری تونسته بود اون سنگ رو بدزده؟ خود من تلاش کرده بودم اما نتونسته بودم امنیت که اون مکان داشت رو غیر فعال کنم برای این سنگ نگهبان های زیاد و سر سختی وجود داره اما این دختر الان سنگ دستشه خواستم به دست بزنم تم از دست دست دختر و چشم های من دور شد و الان دست اریک بود
-بهت گفتم نامجون فقط نگاش کن
×ازم چی میخوای؟
-چی می خوام ؟ هیچی نمیخوام نامجون من فقط به خاطر این که تو خطر نیفتی از کاترین جدا شدم خودت میدونی اگه الان منو ببینه حاضر تیکه تیکم کنه در حالی که من عاشقش بودم عاشقم بود
چش غره ای رفتم این پسر واقعاً خیالاتی بود تا جایی که یادمه از همون اول از کاترین خوشش نمی امد از همون اول سرع یک قمار ای که از من و جین باخته بود با کاترین قرار گذاشت درسته کار اشتباهی کردیم کاترین دوست ما بود اما یه شوخی کوچیک چیزی ازش کم نمی کرد ولی این شوخی کوچیک خیلی بزرگ بود برای کاترین نگاهی به اریک کردم هر حرفی از دهنش در مورد کاترین میزد دوست داشتم جوری بزنمش دیگه نفهمه از کجا داره حرف میزنه آروم نگاهی به دختر کردم انگار دوست داره خیلی چیزا رو بدونه اما نمیتونست چون دونستن خیلی چیزها حتی برای من هم سالها زمان برد از همون بچگی که برام سوال بود این سنگ کارش چیه؟ از همون بچگی که برام سوال بود چرا باید با کاترین دوست میشدم؟ بدون اهمیت دادن به حرفای اریک کتم و برداشتم
×اگه حرف های مهمی داشتی برام پیام بفرست چند روز نیستم به احتمال زیاد برم کره
داشتم سمت در می رفتم که......
پارت ۱۶
نامجون با تعجب داشت به دختر نگاه میکرد چرا هیچ کس العملی نشون نمی داد این دختر شبیه یکی بود لبخندی زد دلش برای کاترین تنگ شده بود دوست بچگی هاش وای به حال روزی که کاترین میفهمید الان یه پلیس فاسد شده کاترین خودش با دستای خودش دوست بچگیش دستگیر می کرد مطمئن بودم که اگه به کاترین بگم برای پیدا کردن جین دارم این کارو میکنم شاید.... شاید یکم قانع میشد اما از این حرفم مطمئن نبودم مطمئنا کسی که کنار جین بود و تا جایی که یادم میومد اسمش جیسو بود به سختی موافقت می کرد که داداشم رو برگردونه من حتما داداشم که دوساله ندیدم رو خواهم برمیگردونم سرمو بالا گرفتم که با چشم های تیز دختر بالا سرم رو به رو شدم دختر سنگی درخشان را جلوی چشمم گرفته بود واقعا چه جوری تونسته بود اون سنگ رو بدزده؟ خود من تلاش کرده بودم اما نتونسته بودم امنیت که اون مکان داشت رو غیر فعال کنم برای این سنگ نگهبان های زیاد و سر سختی وجود داره اما این دختر الان سنگ دستشه خواستم به دست بزنم تم از دست دست دختر و چشم های من دور شد و الان دست اریک بود
-بهت گفتم نامجون فقط نگاش کن
×ازم چی میخوای؟
-چی می خوام ؟ هیچی نمیخوام نامجون من فقط به خاطر این که تو خطر نیفتی از کاترین جدا شدم خودت میدونی اگه الان منو ببینه حاضر تیکه تیکم کنه در حالی که من عاشقش بودم عاشقم بود
چش غره ای رفتم این پسر واقعاً خیالاتی بود تا جایی که یادمه از همون اول از کاترین خوشش نمی امد از همون اول سرع یک قمار ای که از من و جین باخته بود با کاترین قرار گذاشت درسته کار اشتباهی کردیم کاترین دوست ما بود اما یه شوخی کوچیک چیزی ازش کم نمی کرد ولی این شوخی کوچیک خیلی بزرگ بود برای کاترین نگاهی به اریک کردم هر حرفی از دهنش در مورد کاترین میزد دوست داشتم جوری بزنمش دیگه نفهمه از کجا داره حرف میزنه آروم نگاهی به دختر کردم انگار دوست داره خیلی چیزا رو بدونه اما نمیتونست چون دونستن خیلی چیزها حتی برای من هم سالها زمان برد از همون بچگی که برام سوال بود این سنگ کارش چیه؟ از همون بچگی که برام سوال بود چرا باید با کاترین دوست میشدم؟ بدون اهمیت دادن به حرفای اریک کتم و برداشتم
×اگه حرف های مهمی داشتی برام پیام بفرست چند روز نیستم به احتمال زیاد برم کره
داشتم سمت در می رفتم که......
۱۱.۸k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.