نجوای عشق پارت ۸۹
بعد رفتم سمت لباش و لباشو مک میزدم و میخوردم از لباش جدا نمیشدم همونجوری که بودیم اشک از چشمامون میومد بعد جدا شدم من:من خیلی دوست دارم نایکا:منم دوست دارم دوباره لبامو گذاشتم و بعد چند دقیقه جدا شدیم من:عزیزم درد که نداری نایکا:فقط یکم سرم گیج میره من:بزار دکتر و خبر کنم نایکا:خیله خوب رفتم دکتر صدا زدم اومد معاینش کرد دکتر:واقعا معجزه شده اولین باره کسی جون سالم به در میبره نایکا:دکتر سرگیجم مال چیه دکتر:اون سرگیجه طبیعیه و باید مراقب خودت باشی من:من مراقبش هستم دکتر:خیله خوب حالشونم که خوبه خوبه فقط رنگتون پریده که بزارید یکم به سرمتون اضافه کنم پرستار اومد یکم به سرم اضافه کرد و رفت دکتر:خوب استراحت کنید نایکا:بله دکتر رفت نایکا اومد پاشه نتونست من:نایکا بلندنشو نایکا:میخوام بشینم من:بزار کمکت کنم بعد کمکش کردم که بشینه و نشست منم نشستم روبه روش نایکا:الهی بمیرم چقدر چشمات قرمز شده من:خدا نکنه نایکا:بخاطر منه بعد گریه کرد من:عشقم گریه نکن لطفا قلبم آتیش میگیره😢 نایکا:خودت و دیدی من:عزیزم گریه نکن بعد اشکامو پاک کردم نایکا:باشه گریه نمیکنم ولی دوست ندارم اینجوری ببینمت من:عشقم الان که دوباره چشماتو دیدم حالم خوب شد الان خیلی حالم خوبه نایکا:خوبه بعد گرفتم بغلش کردم محکم من:چرا دوست داری منو سکته بدی هان توله سگ من دو ماهه بخاطرت هیچی نخوردم رزی هلاک شد نایکا:به رزی که نگفتی من:نه نگفتم نایکا:خوبه بزار بعد اینکه بچش بدنیا اومد اون موقع بهش بگیم من:باشه بعد از تو بغل هم اومدیم بیرون نایکا:آخخ من:سرت گیج میره نایکا:آره من:دراز بکش کمکش کردم دراز بکشه من:نایکا من یه چیزی برات دارم گفتم بعد اینکه بهوش اومدی بهت بدم و بگم نایکا:چی پس کمک کن بشینم دوباره نشست
از زبون خودم
یه دفع از جیبش یه جعبه در آورد مشکی رنگ من:جونگ کوک چشمام وا موند (نایکا شوک😶😂) در شو باز کرد دیدم یه حلقه خوشگله دستمو گذاشتم جلو دهنم کوک:عشقم میدونم تو بیمارستانیم و من نتونستم اونجوری ازت خواستگاری کنم ولی الان با من ازدواج میکنی من:برام مهم نیست کجا بهم پیشنهاد میدی (حالا یکی دیگه بود از اون چسیا میگفت اینجوری بله نمیگم ایشش😐😂)من یه بار بلمو گفتم پس الانم میگم آره بعد انگوشترو در آورد کرد تو انگوشتم کوک:دوست دارم من:منم دوست دارم (وایی خواستگاری مخفیانه تو بیمارستان☺😍😍😍😁 ببخشید دیگه انتظار نداشته باشید رو تخت بیمارستان زانو بزنه😐😂😂😂) بعد رفتم جلو یدونه بوسه زدم رو لباش بعد جدا شدم یه دفع لباشو محکم کوبید رو لبام و اومد جلو بیشتر بهم چسبید و لبامو وحشیانه مک میزد و میخورد و گاز میگرفت دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و فشار میداد منم همراهیش میکردم
از زبون خودم
یه دفع از جیبش یه جعبه در آورد مشکی رنگ من:جونگ کوک چشمام وا موند (نایکا شوک😶😂) در شو باز کرد دیدم یه حلقه خوشگله دستمو گذاشتم جلو دهنم کوک:عشقم میدونم تو بیمارستانیم و من نتونستم اونجوری ازت خواستگاری کنم ولی الان با من ازدواج میکنی من:برام مهم نیست کجا بهم پیشنهاد میدی (حالا یکی دیگه بود از اون چسیا میگفت اینجوری بله نمیگم ایشش😐😂)من یه بار بلمو گفتم پس الانم میگم آره بعد انگوشترو در آورد کرد تو انگوشتم کوک:دوست دارم من:منم دوست دارم (وایی خواستگاری مخفیانه تو بیمارستان☺😍😍😍😁 ببخشید دیگه انتظار نداشته باشید رو تخت بیمارستان زانو بزنه😐😂😂😂) بعد رفتم جلو یدونه بوسه زدم رو لباش بعد جدا شدم یه دفع لباشو محکم کوبید رو لبام و اومد جلو بیشتر بهم چسبید و لبامو وحشیانه مک میزد و میخورد و گاز میگرفت دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و فشار میداد منم همراهیش میکردم
۱۲.۵k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.