پارت۱۶ گربه ی سیاه
پارت۱۶ گربه ی سیاه
جرم دادین 😐
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون یوکی:
تو راه بودم که یهو بوی غذا اومد و شکمم شروع کرد به قار و قور کردن(الان به شکمو بودنش پی می برین)
درسته چند ساعت پیش غذا خوردم ولی دوباره بخورم چیزی نمیشه
؟؟؟: خوش اومدین خانم چی میل دارین؟
؟؟: شنیدی که میگن اون لقب شیطان رو گرفته؟
؟؟ ۱:الیته که اره
یوکی روبه اونا: شنیدین بعضی ها زیادی زر می زنن؟
؟؟؟: خانم چی میل دارین؟
یوکی: دامپلینگ یه رامن یه دانگو یه دریاکی یه...
؟؟؟: خانم اینا واسه یه نفر زیاد و گرون نیستن؟(چقدر سوال می پرسه😐)
یوکی: نه اتفاقا کمه🙂
؟؟؟: 😐😐😑😑
یک ساعت بعد:
از زبون یوکی:
اخ چقدر خوردم کتاب خونه هم رفتم ولی زودتر از روزای دیگه اومدم بیرون عجب😐
ععررر پارک و. و. وایسا اونا گگرربببهه ااننن دارنم سمت من میان
یوکی: گوگولیا شما چقدر نازین
؟؟: هه رییس از این جوجه می ترسه؟
؟؟؟: شاید دلیلی داره
؟؟؟۳:شایدم دوست نداره با یه جوجه سر و کله بزنه*پوزخند*
؟؟: هوم امشب نظرت چیه یکم عشق و حال کنیم؟
یوکی: گمشین
؟؟: چی گفتی هر*ز*ه
باجی: هه انگار مشکل شنوایی دارین بزارین براتون درستش کنم*شکوندن قلنج دستا*
؟؟؟: وایسا این رییس دسته اول تومان نیست
یوکی: باجی_سان؟
یوکی: خودم میتونستم از خودم محافظت کنم
؟؟: دو به سه شما می بازین
؟؟؟ ۳:رییس درست می گه
یوکی: می دونین چرا رییستون از من می ترسه؟
؟؟: البته که نمی ترسه
یوکی: میدونی لقبم چیه؟
؟؟؟: حتما جوجه!*خندیدن*
یوکی: اوم بزار ببینم.... نه غلطه من شیطان شبم البته واسه شما امشب مرگ!*پوزخند عمیق*
باجی: بریم یوکی؟
یوکی: بریم
یه ربع بعد:
یوکی و باجی: تچ همینقدر زورتون بود؟
یوکی: باجی_سا..
باجی: همون باجی صدام کن
یوکی: اوکی باجی تو از کجا فهمیدی اینجام؟
باجی: داشتم از اینجا رد می شدم(عین سگ داره دروغ میگه)
یوکی: باش من رفتم خدافظ
باجی: خدافظ
از زبون باجی:
بعد از اینکه یوکی رفت سریع رفتم دنبالش و دیدم چند تا پسر دارن مزاحمش میشن هوم خرس قطبی رییسشون ترسو ترینه بعد جرعت کردن یکی از اعضای تومان براش مزاحمت ایجاد کنن...( و همون اتفاقات قبل)
_____________________________________________________________________________________________________
فردا دو پارت دیگه میدم
جرم دادین 😐
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون یوکی:
تو راه بودم که یهو بوی غذا اومد و شکمم شروع کرد به قار و قور کردن(الان به شکمو بودنش پی می برین)
درسته چند ساعت پیش غذا خوردم ولی دوباره بخورم چیزی نمیشه
؟؟؟: خوش اومدین خانم چی میل دارین؟
؟؟: شنیدی که میگن اون لقب شیطان رو گرفته؟
؟؟ ۱:الیته که اره
یوکی روبه اونا: شنیدین بعضی ها زیادی زر می زنن؟
؟؟؟: خانم چی میل دارین؟
یوکی: دامپلینگ یه رامن یه دانگو یه دریاکی یه...
؟؟؟: خانم اینا واسه یه نفر زیاد و گرون نیستن؟(چقدر سوال می پرسه😐)
یوکی: نه اتفاقا کمه🙂
؟؟؟: 😐😐😑😑
یک ساعت بعد:
از زبون یوکی:
اخ چقدر خوردم کتاب خونه هم رفتم ولی زودتر از روزای دیگه اومدم بیرون عجب😐
ععررر پارک و. و. وایسا اونا گگرربببهه ااننن دارنم سمت من میان
یوکی: گوگولیا شما چقدر نازین
؟؟: هه رییس از این جوجه می ترسه؟
؟؟؟: شاید دلیلی داره
؟؟؟۳:شایدم دوست نداره با یه جوجه سر و کله بزنه*پوزخند*
؟؟: هوم امشب نظرت چیه یکم عشق و حال کنیم؟
یوکی: گمشین
؟؟: چی گفتی هر*ز*ه
باجی: هه انگار مشکل شنوایی دارین بزارین براتون درستش کنم*شکوندن قلنج دستا*
؟؟؟: وایسا این رییس دسته اول تومان نیست
یوکی: باجی_سان؟
یوکی: خودم میتونستم از خودم محافظت کنم
؟؟: دو به سه شما می بازین
؟؟؟ ۳:رییس درست می گه
یوکی: می دونین چرا رییستون از من می ترسه؟
؟؟: البته که نمی ترسه
یوکی: میدونی لقبم چیه؟
؟؟؟: حتما جوجه!*خندیدن*
یوکی: اوم بزار ببینم.... نه غلطه من شیطان شبم البته واسه شما امشب مرگ!*پوزخند عمیق*
باجی: بریم یوکی؟
یوکی: بریم
یه ربع بعد:
یوکی و باجی: تچ همینقدر زورتون بود؟
یوکی: باجی_سا..
باجی: همون باجی صدام کن
یوکی: اوکی باجی تو از کجا فهمیدی اینجام؟
باجی: داشتم از اینجا رد می شدم(عین سگ داره دروغ میگه)
یوکی: باش من رفتم خدافظ
باجی: خدافظ
از زبون باجی:
بعد از اینکه یوکی رفت سریع رفتم دنبالش و دیدم چند تا پسر دارن مزاحمش میشن هوم خرس قطبی رییسشون ترسو ترینه بعد جرعت کردن یکی از اعضای تومان براش مزاحمت ایجاد کنن...( و همون اتفاقات قبل)
_____________________________________________________________________________________________________
فردا دو پارت دیگه میدم
۵.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.