من مادر نیستم و نمیشم و حتی نمیتونم حسشو درک کنم ولی حس پ
من مادر نیستم و نمیشم و حتی نمیتونم حسشو درک کنم ولی حس پدر بودنو خوب بلدم
اینکه عمرتو بزاری و یه پسر جوون بزرگ کنی «خیلی» سخته،سخت تر اینکه پسرتو ببینی که داره میره جایی که احتمال برگشتش پایینه و سخت تر از اینا اینه که پسرت کشته بشه و بعد سی سال به جای جوون رعنای خودت که جوونیتو گذاشتی تا بزرگ بشه چند تیکه استخون برات بیارند و خیلی سخت تر از همه اش اینه که اصلا چیزی ازش برنگرده حتی چند تیکه استخوون
«سلام بر آنان که رفتند تا بماند»
اینکه عمرتو بزاری و یه پسر جوون بزرگ کنی «خیلی» سخته،سخت تر اینکه پسرتو ببینی که داره میره جایی که احتمال برگشتش پایینه و سخت تر از اینا اینه که پسرت کشته بشه و بعد سی سال به جای جوون رعنای خودت که جوونیتو گذاشتی تا بزرگ بشه چند تیکه استخون برات بیارند و خیلی سخت تر از همه اش اینه که اصلا چیزی ازش برنگرده حتی چند تیکه استخوون
«سلام بر آنان که رفتند تا بماند»
۶۷۳
۰۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.