در این تنگنا
در این تنگنا
بوسه ای بر گونه نوزادت شاید
و یا تازه همسرت
بوسه ای بر گونه مادرت شاید
و یا پدر پیر و بیمارت
و یا فرزندی که گریان به تو می گوید: - نرو
... ولی تو باید بروی
باید ...........
اینگونه راه میافتی
با چشمانی ابر آلود
که خبر از بارانی دارد
که توشه راه ناهمورات خواهد شد
******
اینگونه راه می افتی
در کوچه ای که دشمن توست
زیر آفتابی که دشمن توست
زیر بارانی که دشمن توست
در زمستانی که دشمن توست
بر فراز و نشیب کوههائی که دشمن توست
و «نگهبان مرزی» با دستان خون آلودش
که از همه بیشتر دشمن توست
******
ای خواهر و ای برادر
وقتی که میبینم حتی خود طبیعت
که قرار بود بر تو بخشنده باشد
دشمن توست
وقتیکه تو را با بار گرانت میبینم
و حوادث تلخ سر راهت را می شنوم
وقتی که میبینم
از آفریقای گرسنه
تا آسیای خونین
و در چهار سوی زمین
سوداگران افسار گریخته
بر زمین و آسمان حکم می رانند
دلم می خواهد
که از اعماق قلب آتشینم فریاد برآورم
که ای کاش این دنیا نبود
ای کاش که زمین و آسمان یکجا نبود
ای کاش که از همان اول، هوا و دریا نبود
*******
ای خواهر و ای برادر
در این تنگنا
که نامش زندگانیست
در پی لقمه نانی برای زنده ماندن
چفدر باید پرداخت؟!
و تا به کی باید اینگونه جان داد؟!
آخر تا به کی ؟!................
بوسه ای بر گونه نوزادت شاید
و یا تازه همسرت
بوسه ای بر گونه مادرت شاید
و یا پدر پیر و بیمارت
و یا فرزندی که گریان به تو می گوید: - نرو
... ولی تو باید بروی
باید ...........
اینگونه راه میافتی
با چشمانی ابر آلود
که خبر از بارانی دارد
که توشه راه ناهمورات خواهد شد
******
اینگونه راه می افتی
در کوچه ای که دشمن توست
زیر آفتابی که دشمن توست
زیر بارانی که دشمن توست
در زمستانی که دشمن توست
بر فراز و نشیب کوههائی که دشمن توست
و «نگهبان مرزی» با دستان خون آلودش
که از همه بیشتر دشمن توست
******
ای خواهر و ای برادر
وقتی که میبینم حتی خود طبیعت
که قرار بود بر تو بخشنده باشد
دشمن توست
وقتیکه تو را با بار گرانت میبینم
و حوادث تلخ سر راهت را می شنوم
وقتی که میبینم
از آفریقای گرسنه
تا آسیای خونین
و در چهار سوی زمین
سوداگران افسار گریخته
بر زمین و آسمان حکم می رانند
دلم می خواهد
که از اعماق قلب آتشینم فریاد برآورم
که ای کاش این دنیا نبود
ای کاش که زمین و آسمان یکجا نبود
ای کاش که از همان اول، هوا و دریا نبود
*******
ای خواهر و ای برادر
در این تنگنا
که نامش زندگانیست
در پی لقمه نانی برای زنده ماندن
چفدر باید پرداخت؟!
و تا به کی باید اینگونه جان داد؟!
آخر تا به کی ؟!................
۱.۰k
۲۹ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.