آن دو چشمان سیاهت را به اشکت تر مکن
آن دو چشمان سیاهت را به اشکت تر مکن
قلب من خود درد دارد ، تو دگر بدتر مکن
اشک تو چون خنجری بر قلب زارم می زند
من ستم بسیار دیدم ، تو جفا دیگر مکن
مستی چشمان تو سرتر زصد جام می است
بیش از این باده به جامم ، در شب آخر مکن
پیش رویت از خجالت گل شده پرپر به باغ
زین که هستی پس دگر ، رویت تو زیباتر مکن
بوی عطر تو هنوزم بر تنم جا مانده است
تو مرا همچون خدایی ، بنده ات کافر مکن
از خدا خواهم ، به آغوشت دهم من جان خود
پس بیا امشب در آغوشم ، دگر جا سر مکن
قلب من خود درد دارد ، تو دگر بدتر مکن
اشک تو چون خنجری بر قلب زارم می زند
من ستم بسیار دیدم ، تو جفا دیگر مکن
مستی چشمان تو سرتر زصد جام می است
بیش از این باده به جامم ، در شب آخر مکن
پیش رویت از خجالت گل شده پرپر به باغ
زین که هستی پس دگر ، رویت تو زیباتر مکن
بوی عطر تو هنوزم بر تنم جا مانده است
تو مرا همچون خدایی ، بنده ات کافر مکن
از خدا خواهم ، به آغوشت دهم من جان خود
پس بیا امشب در آغوشم ، دگر جا سر مکن
۱.۶k
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.